خاطرات شهدایی 😉❤️ شهید اکبر آقا بابایی 🌹🌹 این قسمت : مانند نیروها🤔🤔 جلسه ی فرمانده ی گردان ها بود برای توجیه منطقه . به آشپزخانه سفارش مرغ سرخ کرده و نوشابه دادند. بعد از جلسه همه ی فرماندهان به همراه حاج اکبر برای خوردن غذا به اتاق دیگری رفتند. چشمش که به سفره افتاد خودش را کنار کشید و پرسید : بچه‌ها هم امشب همین غذا را دارند؟😊🌹 مسئول تدارکات سرش را زیر انداخت و گفت : ترتیب میدهیم فردا برایشان بپزند. عقب نشست و گفت : برای من همان چیزی را بیاورید که بقیه میخورند. 😊👌🌸❤️🌹 @yousof_e_moghavemat