گفت: امشب من این جا بخوابم ؟
گفتم: بخواب. ولی پتو نداریم.
یک برزنت گوشه ی سنگر بود.
گفت:اون مال کیه ؟
گفتم: مال هیشکی.بردار بخواب. همان را برداشت کشید رویش ودم در خوابید.
صبح فردا،سر نماز، بچه ها بهش می گفتند:
#حاج_حسین شما جلو بایستید.
#شهیدحاج_حسین_خرازی
@yousof_e_moghavemat