از شام بلا خبر آوردند... ۱- بعد از حدود ۳سال مفقود بودن و تفحص، بالاخره شهید ابراهیم عشریه از سوریه به وطن بازگشت. ۲- گلزار شهدای قم بودم. به صورت اتفاقی با گروهی از سپاهیان جوان مواجه شدم که یکی از پیکسوتان سپاه برای آن ها روایتگری میکرد. من هم گوشه ای نشستم و گوش دادم؛ تا رسید به ابراهیم عشریه میگفت از مربیان تاکتیک های نظامی بود و در حین آموزش بسیار جدی... یکبار در حین آموزش از بچه ها خواسته بود در حال حرکت از ماشین بپرند پایین... چندتا از بچه ها این کار رو انجام ندادند. ابراهیم فرمان تنبیه نظامی رو صادر کرده بود (سینه خیز، کلاغ پر و ...) نیمه های شب بعد از اتمام تمرین به بچه ها گفته بود شما برید من بعدا میام. یکی از بچه ها تعجب کرده بود که چرا ابراهیم میخواد تو میدون رزم بمونه؟!! مونده بود همونجا و از دور ابراهیم رو زیر نظر گرفته بود میگفت اون شب در کمال تعجب دیدم ابراهیم تموم تنبیه هایی که به ما داده بود رو خودش تنها تو میدون انجام داد... بعدها ازش پرسیده بودند چرا این کار رو کردی؟ گفته بود: من وقتی به عنوان فرمانده و مربی بقیه رو تنبیه می کنم ممکنه نفسم خوشش بیاد لذا همون تنبیه ها رو خودم هم انجام میدم. ۳- از جسد مطهرش فقط چندتا استخوان مونده که برگشته... دختر ۵ ساله اش بعد از اینکه متوجه میشه بابا رو دارن میارن کلی خوشحالی میکنه و میپرسه یعنی میتونم بابامو بقل کنم؟!!!😔 شنیدم این بچه رو نتونستند ببرن معراج که یه وقت تصورش از بابا... صلی الله علیک یا رقیه ... پ ن: امشب سه شنبه ۴ تیر موقع دعای توسل قراره پیکر شهید رو برای وداع و تشییع بیارن مسجد جمکران