💠 پسری قبل از اینکه عروسی کنه باباش بهش یک ورق داد و گفت شب عروسیت این ورقو به خانومت بده و تو هیچوقت اینو نخون! روزها گذشت و بابای اون پسره مرد؛ پسره از یک دختره ثروتمند خواستگاری کرد و شب عروسیش فرا رسید و طبق وصیت باباش عمل کرد و ورقه رو به دختره داد و وقتی که دختره اونو خوند یک کشیده زد به پسره و گفتش الان منو طلاق بده! رفت و از یک دختره فقیری خواستگاری کرد و شب عروسیش فرا رسید و همون ورقو به اون دختره داد و بازم اونو کشیده زد و گفتش منو باید طلاق بدی!!! رفت و یک دختر از فامیلش خواستگاری کرد و قبل اینکه وارد اتاق بشه ورقو بهش داد و بهش گفت قبل اینکه منو بزنی بگو ایا وصیت بابامو قبول کردی درحالی که چشمان دختر پر اشک بود یک کشیده اونو زد و گفت منو طلاق بده!!! پسره حالش گرفته بود و به قصد مسافرت سوار هواپیما شد نزدیک این پسر یک دختر زیبایی نشسته بود در حالی که فکر و ذهنش متن اون نامه باباش بود به دختره گفت این ورق توش وصیت بابام نوشته شده است آیا امکان داره اونو برام بخونی چون بابام گفته این وصیتو من هرگز نخونم، دختره ورقو باز کرد و خوند و شروع به سر و صدا کرد و به پسره گفت اگه من جای تو بودم خودمو از اینجا مینداختم زمین! پسره هم که از زندگیش خسته بود تصمیم میگیره که خودشو بندازه زمین درحالی که خودشو پرت میکرد به فکرش رسید که الان من خودمو کشتم پس حداقل متن نامه رو میخوندم اما وقتی خودشو پرت میکرد نامه هم از دستاش تو هوا جدا شده و معلوم نیس الان دست کیه از یابنده خواهش و التماس میکنم بگه که توی نامه چی نوشته شده بود! عصبانی نشید خودمم تو کف نامه ام😐 😐☺️😝😂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ ✅ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ ❍➤ sapp.ir/z_rood1 سروش ❍➤ eitaa.com/z_rood ایتا