یه روزی با این رفیق عزیز داشتیم میرفتیم تهران پای جلسه آیت الله جاودان بشینیم من تو اتوبوس به سمت مسیر بودم به این رفیق عزیزم گفتم داداش مامانم اونطور که باید و شاید راضی نبود من بیام جلسه گفت فلانی همین جا از اتوبوس پیاده شو و برگرد خونه تو بیای جلسه استاد جاودان شاید یه چیزی گیرت بیاد ولی اگر بری خونه و نیای جلسه حتما یه چیزی بهت میدن به حرفش گوش دادم و پیاده شدم و برگشتم مادرم وقتی منو دید جا خورد حسابی پشیمون شد که نزاشته من برم دیگه یادم نمیاد جایی من گفتم میخوام برم هیت یا جلسه بگه نرو فقط گفت مراقب باش و زود برگرد