از گلویت پسرم هرم عطش می بارد لبت از تشنگی انگار که آتش دارد می زند شعله لب سوخته ات بر جگرم تاب یک ناله نمانده ست برایت پسرم برو ای تشنه محال است که آبت ندهند نه بعید است که این قوم جوابت ندهند تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست بین این طایفه ی شب زده یک آدم نیست مهلت حرف ندادند به لبهای پدر خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر حرمله کاش که شرمنده ی رویت می شد کاش دستم سپر زیر گلویت می شد ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت چقدر تیر بزرگ است برای گلویت می چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم مانده ام با تو چگونه بروم سمت حرم لینک ایتا👇👇 متن روضه ومدح ذاکراهلبیت طیرانی بحرینی https://eitaa.com/zakerahlbeit