🔰 حکایت مردی که در سنین کودکیِ امام جواد عليه‌السّلام برای آن حضرت، «اسباب‌بازی» هدیه بُرد... شخصی به نام «علی بن حسّان واسطی» گوید: 🗯 در حالی که امام جواد عليه‌السّلام کودک خردسالی بودند، قصد نمودم تا که به محضرش شرفیاب شوم! به همین جهت چند «اسباب‌بازی» تهیه کرده و با خود گفتم آن‌ها را به سروَرم هدیه دهم! 🗓 به درِ خانه امام جواد عليه‌السّلام رسیده و از غلام آن حضرت اجازه ورود خواستم! غلام، اجاره ورود مرا از امام علیه‌السلام گرفت و من وارد خانه شدم. 📝 من نزد ایشان رفتم و به ایشان سلام کردم و ایشان جواب سلامم را داد. گویا امام علیه‌السلام از من دلگیر بود و به من اجازه نشستن نداد! 🎁 نزدیک ایشان شدم و اسباب‌بازی‌هایی را که خریده بودم، از کوله خود درآورده و در نزد ایشان گذاشتم! امام علیه‌السلام به حالت غضب به من نگاه کرد و سپس فرمود: 📋 مَا لِهَذَا خَلَقَنِي اللَّهُ، مَا أَنَا وَ اللَّعِبَ؟! 🔻به راستی که خدای‌متعال مرا برای بازی نیافریده است! مرا با این اسباب‌بازی‌ها چه‌کار؟! 🖇 راوی گوید: من از آن حضرت، طلب بخشش کردم و ایشان نیز مرا بخشیدند. سپس اسباب‌بازی‌ها را برداشته و از نزد ایشان خارج شدم. 📚 دلائل الامامة، ص۴۰۲ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................