شد امام هادی دین کشته زهر جفا پاره پاره جگر را آن عزیز مصطفی
شیعیان را روز ماتم شد ز مرگ شاه دین شد مدینه بر بنی هاشم ز غم ماتم سرا
زهر کین چون کارگر شد بر شه دنیا و دین با امام عسگری گفتا که ای جانم بیا
بعد من باشی تو یار و رهنمای مؤمنین میسپارم بر تو امت را ترا هم بر خدا
دلها را روانه کنیم سامرا ، حرم با صفای امام هادی و امام عسکری ، خیلی غریب اند
آن دو امام بزرگواری که در سامرا مدفونند . خوشا بحال آنهایی که رفتند حرمش را دیدند
اما آنهایی که مشرف شدند دیدند حرمش غریب است ، آخر دوستانش کمتر کنار حرمش ساکنند
زائران هم خیلی کم آنجا می مانند . اما وقتی امام هادی شهید شد امام عسکری بدن پدر بزرگوار خود را
غسل دادند ، کفن کردند ، و بر جنازه نماز خواندند ، بخاک سپردند آی دلهای کربلائی ،
اینجا فرزند ، بدن پدر را با دست خود بخاک سپرد .
اما کربلا ، بقدری حال امام سجاد (ع) منقلب می شود
که زینب کبری صدا زد : ما لی أراکَ تَجُودُ بِنَفسَکَ یا بَقیَّهَ الماضین .
(گویا می بینم که در حال جان دادنی ، ما به غیر از تو کسی را نداریم ، تو حجت خدایی )
صدا زد : عمه جان این بدن حجّت خدا نیست ؟ این مردم گویا ما را مسلمان نمی دانند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در روایت است که خداوند کسی را که دوست پدرش را احترام کند
، حفظ می کند «انّ الله لیحفظ من حفظ صدیق أبیه» در حدیث دیگر داریم که دوست پدرت را ضایع مکن ،
اگر این کار را کردی نور باطنت خاموش می شود« لا تضیّع صدیق ابیک فیدفع نورک »
مولای من یا بن الحسن! ما کوچکتر از آنیم که بگوییم دوست پدر شما هستیم
اما ما پدرت را دوست داریم. یابن الحسن! حاشا به کرمت که ما را دست خالی برگدرانی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
هنگامى
که بدخواهان در نزد متوکل، از امام هادىعلیه السلام سعایت و بدگویى کرده و
گفتند: در منزل او سلاح و نوشتهها و اشیاى دیگرى است که از طرف شیعیان به
وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوکل گروهى را به منزل آن
حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام علیه السلام هجوم بردند، ولى چیزى
به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى
که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت
خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل
بردند و به او گزارش دادند که در خانهاش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله
دیدیم که قرآن مىخواند. متوکل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام
بىاختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى
جام شرابى را که در دست داشتبه امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند
یاد کرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف
دار!» متوکل حضرت را معاف نمود و گفت: شعرى بخوان! حضرت فرمود: «من شعر کم
مىخوانم». متوکل گفت: «باید بخوانى!» امام هادى علیه السلام آن گاه که
اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود که تمام اهل مجلس متاثر شده و به
گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهاى شراب
را بر زمین کوبیدند
پس از خواندن این اشعار متوکل و هر که در مجلس
بود گریتند تا انجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد. سپس چهار هزار دینار به
امام هادی(ع) داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.
اما دلها بسوزد…
راوى
گوید: بعد از آن ، سر نازنین امام حسین علیه السّلام را با زنان و کودکان
آن امام مبین ، به مجلس یزید بى دین بردند به هیئتى که همه ایشان را به یک
ریسمان بسته بودند… در این بین یزید لعین چوب خیزران طلبید مکرر با آن
چوب به دندان مبارک فرزند رسول الله صلى الله علیه و آله مى زد
کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/466354217Cce92b3a469
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@