‍ پیامبر نامه‌ای به اسقف نجران نوشت.. او هم هیئتی که شامل بیش از ۱۰ تن از بزرگان آنان بود را به مدینه فرستاد.. در مسجد مدینه با پیامبر درباره حقانیت دینشان به بحث نشستند.. پیامبر هم تاکید میکرد که مسیح فرستاده خدا بوده.. اما بحث بر سر فرزند خدا بودن مسیح بالا گرفت.. پیامبر متوجه شد که این دیگر جدل است و نه گفت و گویی منطقی.. هیچ راهی باقی نمانده بود.. آیه آمد که بگو فرزندان و زنان و نَفْس خود را بیاورید و کنیم.. مباهله هر دو طرف، لعنت خدا را برای گروهی که دروغ میگویند، درخواست کنند.. آنها هم پذیرفتند و قرار شد هرکس خانواده‌اش را بیاورد به دامنه صحرا.. فردای آن روز دیدند حضرت محمد دست امام حسن و امام حسین که کودک بودند را گرفته است و حضرت زهرا و حضرت علی همراه او در حال آمدن هستند.. یکی از مسیحیان نجران به نام ابوحارثه وقتی چهره‌های اهل بیت را دید گفت: من صورتهایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند، کوه را از جای خود بر میکَنَد، پس مباهله نکنید که هلاک میشوید.. آنها از انجام مباهله منصرف شدند و طولی نکشید که سرانشان پیش پیامبر آمدند و مسلمان شدند.. بعدها مامون به امام رضا گفت: آیه ای در فضیلت علی در قرآن وجود دارد؟ امام گفت در سوره آل عمران آیه ۶۱. طبق این آیه، علی، نَفْسِ محمد است.. امروز، یکشنبه است.. کانال دقایقی برای تفکر @zamanetafakor