خاطره بازی از همون بچگی هیچوقت ترسو نبودم ... نه از رفتن برق و تاریکی می ترسیدم و نه از چرخ و فلک و ارتفاع... هیچ چیزی نبود که بتونه حس ترس رو تو وجودم زنده کنه... اما همیشه تو زندگی ترس هایی وجود داره که بدون اینکه متوجه بشی به مرور تو وجودت شکل می گیره... من اسمش رو گذاشتم ((ترس های تجربی)) همون ترس هایی که تجربه های زندگی باعثش میشن... یه جایی تو زندگی به خودم اومدم و دیدم همه ی وجودم رو ترس گرفته... اونم چه ترسی...ترسِ از دست دادن... وحشتناکترین ترس همینه... تصور کنید بعد از مدت ها تلاش کردن و جنگیدن برای به دست آوردن چیزی یا کَسی ، درست وقتی بهش میرسی ، درست زمانی که قرار هست حالِت خوب باشه و از لحظه های زندگیت لذت ببری این ترس میاد سراغت... همه ی وجودت رو ترس نبودنش میگیره...ترس از دست دادن و نداشتنش... من مدتی درگیر این ترس بودم... ترسی که بهم ثابت کرد تو هر سن و سالی و با هر شرایطی می تونه سراغت بیاد... فقط کافیه تو زندگیت از دست دادن رو زیاد تجربه کرده باشی... آخرین باری که این ترس اومد سراغم به جای اینکه به از دست دادنِ داشته هام فکر کنم اون ترس رو تو وجود خودم کُشتم، چون فهمیدم میشه با از دست دادن کنار اومد ، ولی با ترسِ از دست دادن نه! 🧡 @zamanetafakor