غزل مرثیه به زمین خوردی و من بی تو گرفتار شدم بی تو ای ماه ،گرفتار شب تار شدم همه یکباره شکسته شدنم را دیدند همه دیدند که من بی کس و بی یار شدم حق بده گریه کنم،دست بگیرم به کمر بی برادر شدم اینگونه عزادار شدم دست از جنگ کشیدند و به من می خندند نیستی تا که ببینی چقدر خوار شدم یک نفر نیست که زیر بغلم را گیرد باغبان چمنی بی گل و گلزار شدم چاره سازه همه بیچاره شده بعد از تو مانده ام بی تو دراین معرکه ناچار شدم همه پیکر تو دستخوش غارت شد از دو دستت که جدا گشت خبردار شدم شعر توسط شاعر و مداح اهلبیت علیهم السلام استاد @zamani57ir https://www.Instagram.com/zamani57ir www.emamyn.zamani57.ir www.zamani57.ir