کجا شنیدی یه دونه از فرزندان اهل بیت بیاد بدن باباش نشناسه، این فقط مال کربلاست؛ سکینه اومد دید عمه یه بدن بغل گرفته، از کجا بدن می شناسن، چند راه داره، بعضی از رو صورتش می شناسن، بعضی ها از رو لباسش می شناسن، یا از رو علامت مشخصه می شناسن، مثلاً انگشتر دستش باشه، اگه این سه راه نباشه از رو حجم بدنش می شناسن؛ زینب یه نگاه کرد دید اینقدر نیزه زدن، آی حسین.... بر اثر نفرین آن حضرت، ام فضل به دردی بیمار شد که همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد، ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین وضع به هلاکت رسید. برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بی جانش را از چاه بیرون آوردند. /منابع: کتب زندگی سیره پیشوایان دین، مهدی پیشوایی در روايت آمده: مأمون درباره ابوجعفر (امام جوادعليه السلام) به هر حيله‏اى دست زد، اما به هيچ نتيجه‏اى نرسيد(بحارالانوار، ج 50، ص 61) ؛ بلكه تمام حوادث موجب عظمت و شهرت بيشتر آن حضرت گرديد. يكى از عللى كه معتصم - خليفه عباسى - بعد از مأمون نتوانست وجود پربركت امام جوادعليه السلام را تحمّل كند، همين اشتهار وى و پيروان آن حضرت بود. از اين رو، نقشه مسموم ساختن آن حضرت را به كمك امّ‏الفضل پياده كرد. روایت اول شهادت امام جواد ع ام الفضل انگور رازقى را زهرآلود كرد و به نزد آن امام مظلوم آورد. وقتی حضرت از آن انگور مسموم تـنـاول نـمـود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. در این هنگام آن ملعونه از کار خود پشیمان شد و گریه و زارى كرد، حضرت فرمود: اکنون كه مرا كشتى گریه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلایى مبتلا خواهى شد كه درمان نشود...، و همان شد که امام علیه السلام فرموده بود و با مرضی هلاک شد که درمان پذیر نبود و درنهایت زیانكار دنیا وآخرت گردید.(1) مسعودى در " اثبات الوصیة" می گوید: معتصم و جعفر بن ماءمون هر دو ام فـضـل را واداشتند بر كشتن آن حضرت و جعفر بن مأمون به سزاى این امر در حال مستى به چاه افتاد و او را مرده از چاه بیرون آوردند.(2) 1. قمی، عباس، منتهی الآمال، باب یازدهم، فصل پنجم.منتهی الامال، ج2، 491 2. مسعودى، أبو الحسن على بن الحسین، إثبات الوصیة، ص 227. روایت دوم مامون عباسی برای تبرئه کردن خود از قتل امام رضا دخترش ام فضل را به اجبار به عقد امام جواد ع در آورد و به جز یک مورد به حضرت تعرضی نکرد و آنهم این بود که ام فضل بسیار نزد پدر از امام شکایت می کرد طوریکه یکبار مامون با شمشیر به امام که در حال سجده بود حمله نموده ضربات متعددی به ایشان زد اما زود پشیمان شد و با نگرانی برگشت و با تعجب دید امام در زیر لباس عبادت خود زره پوشیده است! بعد از مرگ مامون در لشگرکشی شام برادرش معتصم خلیفه شد او امام را به بغداد خواند و بعد چند جلسه علمی و موفقیت امام در پاسخ گویی به سوالات کینه او را بدل گرفت و از نارضایتی همسر امام استفاده نموده به همراه دختر و پسر برادرش ام فضل و جعفر نقشه ای برای قتل امام کشید.روزی به کاتب خود دستور داد امام را به بهانه تبرک و مشورت و آشنایی با یکی از وزرا به منزل خود دعوت و مسموم نماید.امام علاوه بر اکراه با اصرار فراوان کاتب به منزل او رفت در آنجا طبق نقشه اشناس سردار ترک خلیفه منتظر بود و از طرف خلیفه تحفه ای آورده بود و آن ظرفی بود مهر شده از شربت ریواس که همراه آن برف برای خنک کردن فرستاده شده بود و دستور داد انرا خنک کنند در سر سفره شام با اولین لقمه امام متوجه مسموم بودن غذا شد و با ناراحتی برخاست و دستور داد مرکب او را آماده برگشت کنند کاتب امام را تکلیف به ماندن کرد امام فرمود رفتن من برای تو بهتر است! اشناس به اجبار امام را به خوردن شربت مجبور کرد امام فرمود باشد بعد! اما او بهانه آورد که برف آب می شود و باید این شربت را خنک نوشید پس به اجبار آنرا نوشید و با شتاب خارج شده به منزل آمد اما در آنجا اثر زهر شدید شد و امام بستری گردید اما ام فضل دوباره امام را با انگور رازقی مسموم نمود و با کمک برادرش او را در حجره ای زندانی کرده حتی آب ندادند این در حالی بود که خود ام فضل در پشت در گریه می کرد و امام او را نفرین می نمود. در مقابل ناله های امام به کنیزان دستور دادند شادی و هلهله کنند تا امام تشنه جان داد. سپس برای پنهان کردن جنایت خود غلامان مزدور جنازه امام را روی بام خانه ای سه روز رها کردند تا مردم متوجه آن شدند خطیب بغدادی ازمحمدبن سعدنقل کرده است که درسال دویست وبیست روزسه شنبه پنجم ذیحجه حضرت محمدبن موسی دربغدادکه به دستورابی اسحاق به آنجا آمده بود وفات یافت وهارون بن ابی اسحاق امدودکنارمتزل اوکه درمنطقه پل بردان بود برآن حضرت نماز خواند سپس تشیع شده ودرمقابرقریش دفن شدآن حضرت درسمت غربی مقابر قریش درکنار جدش حضرت موسی بن جعفر به خاک سپرده شد ونمازش راواثق خواند