معرفی امیرالمؤمنین× توسط امام حسین× در ایام حج امام شناسی در کلام امام حسین× معاویه بعد از شهادت عمویم امام حسن× ده سال زنده بود و پدرم در این مدت به شدت با او مخالفت و مبارزه می‌نمود. معاویه با زور و فریب و کشتن مخالفین برای پسرش یزید بیعت می‌گرفت و پدرم با او مخالفت می‌کرد. بعد از وفات امام حسن×، روز به روز گرفتاری و فتنه بالا می‏گرفت. از دوستان و بندگان صالح خدا کسی نبود مگر این که از جان و خون خود واهمه داشت یا آواره و تبعید بود و در مقابل، هیچ یک از دشمنان خدا نبود، مگر این که حجت و عقیده‏ی خود را اظهار می‏کرد بدون این که بدعت و گمراهیش را پنهان کند. یک سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین بن علی‘ با عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفتند. امام حسین× مردان و زنان بنی‏هاشم و اهل بیتش و دوستانشان و آن عده از انصار که او را می‏شناختند، جمع کرد. سپس یک نفر را فرستاد و فرمود: «همه‏ی کسانی که امسال از اصحاب پیامبر| - که معروف به صلاح و عبادت هستند - به حج آمده‏اند، نزد من جمع کن.» در پی این دعوت، بیش از هفتصد نفر که همه از تابعین بودند؛ در منا، در خیمه‏ی آن حضرت اجتماع کردند که حدود دویست نفر آنها از اصحاب پیامبر| بودند. امام× در میان آنان برخاست و حمد و ثنای الهی را بجا آورد و سپس فرمود: «أما بعد فان هذا الطاغیة قد فعل بنا و بشیعتنا ما قد رأیتم و علمتم و شهدتم، و أنی أرید أن أسألکم عن شی‏ء، فان صدقت فصدقونی! و ان کذبت فکذبونی، و أسألکم بحق اله علیکم و حق رسول الله|، و قرابتی من نبیکم لما سیرتم مقامی هذا، و وصفتم مقالتی، و دعوتم أجمعین فی أمصارکم من قبائلکم من أمنتم من الناس، و وثقتم به فادعوهم الی ما تعلمون من حقنا فانی أتخوف أن یدرس هذا الأمر، و یذهب الحق، و یغلب، و الله متم نوره و لو کره الکافرون، و ما ترک شیئا مما أنزل الله فیهم من القرآن الا تلاه، و فسره و لا شیئا، مما قاله رسول الله| فی أبیه و أخیه و أمه، و فی نفسه و أهل بیته الا رواه، و کل ذلک یقول أصحابه: اللهم نعم و قد سمعنا و شهدنا. و یقول التابعی: اللهم قد حدثنی به من أصدقه و أئتمنه من الصحابة. فقال: أنشدکم الله الا حدثتم به من تثقون به و بدینه.» «اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) درباره‏ی ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت. دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. من می‏خواهم مطلبی را از شما سؤال کنم. اگر راست گفتم، مرا تصدیق، و اگر دروغ گفتم، مرا تکذیب کنید. شما را قسم می‏دهم به حق خدا بر شما و حق پیامبر| و خویشاوندی من که به پیامبر| دارم که (بشنوید کلام مرا و بنویسید گفتارم را و سپس به شهرها و قبائلتان برگردید و مطلب را به ایشان برسانید.) وقتی از این مکان برگشتید و این گفتار مرا عنوان کردید، در شهر خود از قبائلتان، آنان که به آنها ایمان و اطمینان دارید، دعوت کنید و آنچه درباره‏ی ما و حق ما می‏دانید به آنها برسانید. چون من می‏ترسم این امر کم کم کهنه شود و حق از بین برود و مغلوب شود. خداوند نورش را به اتمام می‏رساند، اگر چه کافران اکراه داشته باشند». حضرت ضمن این گفتار، آنچه که خداوند در قرآن کریم درباره‏ی آنان نازل کرده بود، تلاوت و تفسیر فرمود و نیز هر چه پیامبر| درباره‏ی پدر و برادرش و خود و اهل بیتش گفته بود، نقل کرد. در همه‏ی آنها اصحاب می‏گفتند: «آری به خدا، این سخنان را شنیدیم و شهادت می‏دهیم.» و تابعین می‏گفتند: «به خدا قسم این کلمات را کسانی از صحابه که آنها را راستگو می‏دانیم و آنها را به امانت می‏شناسیم برایمان نقل کردند.» بعد حضرت فرمود: «شما را به خدا قسم می‏دهم که سخنان مرا برای کسانی که به او و به دینش اطمینان دارید، نقل کنید.» کتاب مذبوح فرات ص 50 @zameneashk1