وداع با کربلاء 📝 سه روز در کربلاء در کنار قبر ماندیم و مرثیه خواندیم. در طول سه روز عزاداری، شدت عزاداری به گونه ای بود که برادرم سجاد× نگران زنان شد و دستور حرکت به مدینه را صادر نمود. اگر بیشتر می‌ماندیم، عمه هایم و ایتامِ اصحاب، مانند رقیه دق می‌کردند. برادرم دستور داد از کربلاء برویم. با اشک و بکاء و فریاد «الوداع، الوداع» از کربلاء جدا شدیم. اما در مسیر راه همچنان چشمها گریان بود و همه بر حسین× می‌گریستند. مانند روز یازدهم، تکلیف بود که برویم و خبر را به مدینه مرکز نور در کنار قبر پیامبر| برسانیم. با قبور مطهر وداع می‌کردیم؛ اشک‌ها زیاد شد و خیمه‌ها جمع شد. وقتی می‌رفتیم عده ای از اهالی غاضریه بر سر قبور مطهر ماندند. از کربلاء بیرون آمدیم و با قبور مطهره وداع کردیم. قلبمان را در کربلاء، نزد حسین× جا گذاشتیم و جسممان راهی مدینه شد. ما از کربلاء با سربلندی بیرون آمدیم و مطابق قولی که عمه ام در شب عاشوراء داده بود، آنطوری عمل کردیم که پدرم حسین× می‌خواست. 📚کتاب مذبوح فرات صفحه ۸۲۸ و ۸۲۹ آیدی استاد برای طرح سوالات مقتل @m_h_tabemanesh ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ "باب الحسین(ع)" https://t.me/Babolhusein "ضامن اشک در واتساپ" https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp "ضامن اشک در ایتا" https://eitaa.com/zameneashk1