هرچی جلوتر می‌رم، کتاب برام دوست نداشتنی‌تر میشه و ارتباط‌گیری با کتاب سخت‌تر! این شیوه از داستان‌نویسی رو با احضاریه هم تجربه کرده بودم و به‌نظرم اون موقع باعلاقه بیشتری می‌خوندم. اما الان و ... این پرش‌ها از یه زمان به زمان دیگه، عوض شدن راوی داستان‌ها، آوردن جریاناتی که حتی یه ذره ربط به موضوع داستان نداره، همه و همه باعث میشه نسبت به خوندنش بی‌انگیزه‌تر بشم! کتاب رو آشفته‌بازاری می‌بینم که نویسنده اون رو روی کاغذ آورده. از همه چیز و همه‌کس گفته و نگفته! با این‌حال نمی‌دونم چرا هنوز می‌‌خونمش و تصمیم گرفتم حتما تمومش کنم! شاید به خاطر تعریف‌هایی که ازش شنیدم و شایدم دنبال تغییر روند داستانم و یه پایان طوفانی و قشنگ!!