در طول راهنمایی و سه سال دبیرستان، متنفر بودم از خوندن و امتحان دادن متن های کهنِ کتاب‌های ادبیات. مخصوصا شیر و گاو، و حسنک و وزیر. [معارفیا و انسانیا فقط می‌فهمن چی میگم] همیشه شبای امتحان با زجر می‌خوندمشون. بذارید بگم که برای اولین باره که با اکراه نثرِ فارسیِ قدیم نمی‌خونم.. با ذوق و شوق می‌خونم و انقدرر دوست دارم این متن‌های قدیمی رو که دلم می‌خواد بعد از اینکه خودم روایت ها رو خوندم، تک تک‌شون رو بلند بلند برای یکی دیگه هم بخونم و مخاطبم هم لذت ببره:) آقای یاسین حجازی دمت گرم واسه بازنویسی قشنگ:)