سلام امیدوارم حالتون خوب باشه🌸 من یه خاطره دارم از دایی کوچیکم که از زبون مادربزرگم شنیدم☺️ دایی من چند سال پیش صورتش قارچ میزنه و میره دکتر و دکتربهش یه شربت میده که بکشه به صورتش اما دایی من متوجه نمیشه و فکر میکنه باید اون شربتارو بخوره! خلاصه میاد خونه و چون شب بوده میگه بیخیال فردا صبح میخورم دارو رو و فردا صبح خیلیییی زود بیدار میشه که بره سرکار یه دو قاشق پر پر از اون شربتا میخوره و میره سرکار تا این موقع هیچکس نمیفهمه چه اتفاقی میوفته تا اینکه شب پسر دایی مامانم اینا میاد خونشون به مامان بزرگم میگه عمه جون من صورتم حساسیت بالا داده و فکر کنم قارچ زدم نمیدونم چیکار کنم هرجا میرم و دارو بهم میدن کاری براش‌نمیکنه😔بعد دایی من که اونجا بوده و میشنوه میگه الکی نمیخواد بری اینور اونور خرج کنی بیا این داروهای من هست بعد میره شربتا رو با یه قاشق میاره میده به پسر داییش و میگه بخور خوب میشی😌 مامانبزرگم میگه مجتبی(داییم)اینو که نباید بخوره چرا مسخره بازی درمیاری؟! داییم میگه مسخره بازی چیه من خودم از اینا صبحی خوردم الان حالم بهتر شده اینا😃 مامانبزرگم میگه وای‌خاک به سرم شد الان میمیری بدو بریم دکتر😖و دایی من همونجا متوجه میشه که چرا داروهایی که خورده طعم غیر عادی داشته😂😂 ولی بعد از اون تمام قارچ ها وبیماری‌پوستی و هرچی‌بوده و نبوده خوب میشه و تا الان که الانه هیچ مریضی پوستی نگرفته🙂😅 / / / هاتونو ارسال کنید👇 🆔 @virane1 😜 @zaN_shOhar 😜