سلام
منم یه خاطره بگم که هروقت یادم میاد از درون داااغ میشم😳😖
اوایل عقد بودیم خیلی با خانواده شوهرم رودربایسی شدید( حتی همین الان)
شوهرم قبل نماز صبح گیر داد بریم حموم😑 غسل😐
از اون اصرار از من انکار😣آخرش موفق شد. اون شب مهمون هم داشتن. خواهرش با شوهرشم وسط سالن خوابیده بودن😏
خونشونم کوچیکه کمترین صدایی میپیچه
شوهرم گفت بیا بریم کسی نمیفهمه
در نهایت سکوت و ترس و خجالت رفتم حموم موقع بیرون اومدن جای پریز برق، زنگ حموم رو زدم😩🤒😧😧
😣😣😣😣😥😥😭😭😭😭😭😭😫😫😫😫😫😫😫😖😖😖
از خودم متنفرم😬😩😑
#سوال /
#سوتی/
#تجربه/
#خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔
@virane1
😜
@zaN_shOhar 😜