دیر كردی؛ از لالایی كودكی تا خیرگی این آفتاب انتظار تو را داشتم در شب سبز شبكه‌ها صدایت زدم در سِحر رودخانه در آفتاب مرمرها و در این عطش تاریكی صدایت می‌زنم؛  این دشت آفتابی را شب كن تا من راه گمشده را پیدا كنم و در جاپای خودم خاموش شوم ... @naderi_cafe | سهراب سپهری