#بر_سر_دوراهی
تب اسلیو
ماه منیر داستانپور
باز مثل این چند وقت اخیر روبروی آیینه ایستاده و برای خودش شکلک در می آورد. هر روز زندگیمان شده همین کارهای اعصاب خردکن! حتماً دوباره از چند دقیقه بعد شروع می کند به بداخلاقی و پرخاش به من و پیش کشیدن موضوع عمل لاغری و هزینه ی عجیب و غریبش!
برای تشریح ماجرا باید به چند سال قبل برگردم. به روزی که برای اولین بار در کتابخانه ی دانشگاه مریم را دیدم. سرش حسابی به خواندن کتاب گرم بود و به من که روبرویش نشسته بودم و به حجم کتاب ها و خوراکی هایی که مقابلش گذاشته بود، نگاه می کردم؛ توجهی نداشت. انگار آمده بود پیک نیک! از کیک و کلوچه گرفته تا بادام زمینی، همه چیز همراه خودش آورده بود و ضمن خواندن کتاب از آن ها می خورد...
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97