خیاط خونه زر دوز
عاشقت شوم تو از من باشی و من ازتو عبادتم چون عبادت احرار باشد،عاشقانه بی چشم داشت، با شوق... شوق دیدنت! همه جا توباشی ومن تورادر همه بینم وهیچ تو ودیگر هیییچ... وسینه ام را فراخ کن آن قدر که عشق تو از آن لبریز گردد و باعشق تو به خلقت، مهربانی کنم میدانم عشق تو به من شجاعت می بخشد آن چنان عاشقم کن که شجاعت پذیرش خطاهای خویش را داشته باشم و فکر وذهنم معطوف تو و بخشش توباشد وخلق مرا را به امان تو واگذارند چه امانی بهتر از امان خدا من مقیم درگاه توباشم چه آرامگاهی آرام تر از آغوش امن تو... که الی الله تصیر الامور روز پانزدهم... عیش به نیمه رسید!