🍃امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده
#سلیمانی ، حساب کار دست اشرار آمد ، خیلی هایشان آمدند زیر پرچم جمهوری اسلامی . مانده بود باندی که سرکرده شان خیلی قلدر بود ، حدود چهل پنجاه نفر برایش کار می کردند . می خواستند با خرابکاری هایشان جاده ها را ناامن کنند به اسم جمهوری اسلامی . نه ژاندارمری حریفشان شده بود ، نه بچه های کمیته . فکر می کردند این بار هم مثل دفعه های قبل چند نفر را سر می برند ، بقیه هم عقب نشینی می کنند . اما حاجی آدمی نبود که کم بیاورد.
هفت شبانه روز نقطه به نقطه ی روستا را گشتیم تا گیرشان آوردیم . وقتی دیدند از آسمان و زمین محاصره شده اند ، چادر زن هایشان را پوشیدند و فرار کردند . ما خیال عقب نشینی نداشتیم ، دو روز درگیر بودیم . آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود . پنج پاسدار گروگان گذاشتیم تا بیاید کرمان با حاج قاسم صحبت کند .
نمی دانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون ، زار زار گریه می کرد . پرسیدم :« چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده ؟» ، گفت :« ابهت این مرد من رو گرفته . بزارید اگر کشته می شم به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه.»
✨حاجی این بار از در رأفت وارد شد و طرف را تامین داد . کارهایش که راست و ریس شد ، فرستادش مشهد ، می خواست امام رضا (ع) واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا . در این مدت ، هم برای روستایشان تلمبه آب برد هم زمین کشاورزی بهشان داد . مشهدی وقتی برگشت ، چسبید به کار و کشاورزی . دیگر پاک شده بود مثل طفلی که تازه از مادر زاده می شود .
راوی : ابراهیم شهریاری
📚
#سلیمانیعزیز...
@zeinabion98