. غریبانه‌ترین وداع ✍نجمه صالحی او را در آغوش گرفت. تن او بوی رمضان بیست سال پیش را می‌داد؛ شبی که پدر دستان برادر نوجوان را در دست او گذارده بود. هنوز طنین صدای پدر در خاطرش زنده بود:«ای عباس! در کنار برادرت حسين بمان که مظلوم‌تر از مظلومیت او نیست.*» پدر از آن دو خواسته بود مثل همیشه در کنار هم باشند و چه خوب همراهی کرد. اگر او نبود چگونه دریای طوفانی غم فراق برادرش حسن علیه السلام به آرامش می‌رسید؟! جان و دلش به غیرت و شجاعت او گرم‌تر می‌شد. نخستین آرایه‌های شجاعت، در زندگی پسر ارشد علی و ام‌البنین علیهماالسلام لحظه‌ای جان گرفت که پدر او را«عباس»نامید. شیر بیشه‌ای که شیران از او بگریزند، او در خانه‌ای پرورش یافت که از نور ایمان سرشار بود؛ در کنار پدری رشد نمود که در کرانه‌های تاریخ و در مقابل سیلاب‌های زمانه، محکم ایستاده بود. آشکار است که عباس، خلق و خوی حیدری خواهد گرفت. از زمان پرکشیدن پدر، بیست سال می‌گذشت. دستان عباس قوی‌تر و شجاعتش بیشتر شده بود. بازوانش را محکم گرفت. باچشمانش با او حرف زد، باید حرکت می‌کردند؛ روی به شریعهٔ فرات نهادند. شیران حیدر، چشم از عالم پوشیده و لشگر گرگ‌های درنده را می‌شکافتند و متفرق می‌کردند. بین دو برادر فاصله افتاد، صاحب لوا و فحل‌الفحول حیدر، به شریعه نزدیک‌تر شد. سیل تیر و سنگ از هر طرف به سویش روان بود، شبل مرتضی، دشمنان آل الله علیهم السلام را همچون ملخانی به این سو و آن سو پراکنده و رجز خوانی می‌کرد: 《وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ يَميني إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني*》 چشم و سر و دستش فدایی برادر شد، بر زمین افتاد، باچشم خون‌بار نظر به برادر انداخت، حسین علیه السلام به سختی خود را به او رسانده بود. زانوانش سست شد‌. کمرش خم شد‌. بر زمین نشست. بانگ ای برادر، ای نوردیده برداشت و چه لحظه دردناکی وداع دو برادر... «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»آیه 227 /سوره شعراء *پيشگویی‌های اميرالمومنين(ع): سيد محمد نجفی يزدی *المناقب لابن شهرآشوب: ج ٤ ص ١٠٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٠. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60