. خاطرات دانشکده(۱)نجمه صالحی در قلب پایتخت، دختران جوان از نقاط مختلف برای کسب دانش دور هم جمع شده بودند و هر یک از آنها دنبال پاسخ‌هایی برای سوالات و دغدغه‌هایشان. آن روز قرار شد دقایقی از ابتدای کلاس را به این پرسش‌ها پاسخ دهم، از زوایای مختلفی با مشکلات خود روبرو بودند؛ از مشکلات خانوادگی تا استرس‌های مربوط به تحصیلات و دوستان. رشته‌ی تخصصی اغلب آن‌ها روانشناسی و مشاوره است، گاه یک مدرس سیره معصومین علیهم السلام می‌شدم، گاه یک مربی و مشاور و گاه مادری دلسوز برای مهربانی کردن و توجه. می‌خواستم آنان را مجذوب ایده‌هایی کنم که آرامش ذهنی و روانی‌شان را بهبود می‌بخشد. سعی کردم بهترین دقایق را برای ارتباط و ایجاد تفکر مشترک رقم بزنم. با آرامش و صبوری، به سخنان آنها گوش دادم و سعی کردم به هر یک از سوالات دقیق و با دقت پاسخ دهم. با ارائه منابع و اطلاعات مورد نیاز و ایجاد فضایی برای تأمل و آرامش، تلاش کردم تا دختران را به سمت یافتن راه‌حل‌های مثبت و سازنده برای دغدغه‌های ذهنی‌شان هدایت کنم. چه بسا اگر طرح درس مصوب برای رساندن سرفصل تا پایان ترم نبود، بیشتر دوست داشتم پای حرف‌ دلشان بنشینم. صحبت یکی از آن‌ها ذهنم را بیشتر درگیر کرد، ترس از دست دادن انگیزه‌ی حفظ حجاب در محیط زندگی‌اش آزارش می‌داد. کاش فرصت بیشتری برای شنیدن حرف‌هایشان داشتم... ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60