الگو🌱 رفاقت ما با تمام بچه‌های آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلاً چند نفر دور هم جمع می‌شدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد می‌شد را برمی‌داشتند و برای هم پرت می‌کردند و مردم آزاری می‌کردند. اما رفاقت با ابراهیم ،الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود. او غیر مستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می‌داد .حتی حرف‌هایی می‌زد که سال‌ها بعد به عمق کلامش رسیدیم. من موهای زیبایی داشتم مرتب به آنها می‌رسیدم و مدل و... درست می‌کردم. خیلی‌ها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما... یک بار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد ابراهیم جمله‌ای گفت که فراموش نمی‌کنم:((نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش ابراهیم این را گفت و رفت.)) https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡