جهان بینی توحید و رویارویی با دردها
معنای درد و جلوگیری از تولید رنج
علیرضا افتخاری و دختر معلولش
گل من چندین، منشین غمگین، شام مِحنت به سَر آمد!!
سر و دست افشان، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستی، بگشا دستی ، آذین کن صِحن و سرا را!
که پس از غمها، به رخ شبها ، آب و رنگ سَحر آمد
شب مهتابی، ز چه بی تابی، روشَن کن شَمع صبوری
منشین غمگین که مه دیرین، تابان و جلوه گر آمد
گل من چندین، مَنشین غمگین، شام محنت به سر آمد!!
سر و دَست افشان، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین، منشین غَمگین، شام محنت به سر آمد
تو که آگاهی، که چه شَبهایی با یاد او بنشَستیم!!
شب بارانی، غم پنهانی ، رفت و نور بصَر آمد
پس از آن دوری، غم مهجوری ، شور و شادی بر پا کن!!
ز غم پنهان، نشوی گریان ، چون او خندان ز در آمد
گل من چندین، منشین غمگین ، شام محنت به سَر آمد
سر و دست افشان، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین منشین غَمگین، شام محنت به سر آمد!!
شب مهجوری، ز ره دوری، آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد، غم دل پَر زد ، شادی از بام و در آمد
شب جانکاهی، شرر آهی ، زد ابر غم به کِناری!
به سرافرازی، به دل افروزی ، خورشید ما به در آمد
🍃🕌