امام على عليه السلام : يكى از انصار ، رو به پيامبر خدا كرد و گفت : اى پيامبر خدا! اين، دختر عموى من است و من ، فلانى پسر فلانى هستم (و تا ده تن از نياكان خود را شمرد) و او فلانى ، دختر فلانى است (و تا ده تن از نياكان او را شمرد) . نه در نسب من ، نه در نسب او هيچ سياهپوستى وجود ندارد ، حال آن كه او اين سياه پوست حبشى را به دنيا آورده است! پيامبر خدا ، مدّتى طولانى سر به زير انداخت . سپس ، سر خود را بلند كرد و فرمود : «همانا تو 99 ريشه دارى و او هم 99 ريشه دارد . هرگاه با او درآميزى ، ريشه ها به حركت درمى آيند و هر ريشه اى از خداوند متعال مى خواهد كه [فرزند ]شباهت به او ببرد . برخيز كه او فرزند توست و جز از بُن تو يا بُن او نيست» . آن مرد ، برخاست و دست همسرش را گرفت و خرسندى اش نسبت به او و فرزندش افزون شد . 📕مستدرك الوسائل ج۱۴ ص۳۰۳. وراثت در روایات https://erfan.ir/farsi/book/book/178/155#rishe155_2 این روایت در کتاب حکمت نامه کودک http://ar.lib.eshia.ir/27342/1/47