دو نفر و یک کارت!
دیدار با امام به روایت برادر باقری
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود که حسین به سراغ من آمد و گفت: دوست داری با هم به ملاقات امام (ره) برویم؟…
دلم پر می کشید برای دیدن امام، اما من کارمند سپاه نبودم و بدون کارت، این کار، امکان پذیر نبود.
گفتم: من که کارت ندارم!
سید حسین گفت: کاری ات نباشد…
مرا با اصرار راهی کرد…
جلوی درب بیت امام، کارت سپاهش را به من داد و گفت برو.
تازه فهمیدم نقشه اش چه بوده. کارت را نگرفتم. نمی توانستم قبول کنم که من بروم امام را زیارت کنم و او پشت در بماند.
همان لحظه یکی از دوستانش را دیدیم. او میررضی را شناخت. وقتی موضوع را فهمید، گفت: من مأمور حراست بیت هستم… بیایید برویم.
با هماهنگی او، توانستیم هر دو نفرمان با یک کارت، به دیدار اماممان مشرف شویم…
بعد از نماز جماعت، بر سر سفره افطاری نشستیم و شهیدان سید حسین میررضی و غلامرضا کیانپور، مقداری از غذا را به عنوان تبرّک به منزل بردند. می خواستند خانواده شان هم از طعام سفره فرزند زهرا (س) تناول کنند.
مراسم که تمام شد، سریع به خانه بازگشتیم. سید، یک ساعتی را کنار همسر و فرزندانش ماند و بعد به سپاه برگشت تا مراسم شب احیا را با سپاهیان بگذراند.
سید در ایام مرخصی زیاد در خانه نمی ماند و بیشتر در دفتر کار در سپاه بود.
یکبار وقتی علت را پرسیدم، گفت: نمی خواهم فرزندانم به من وابسته شوند، چون جدایی ازشان برایم خیلی سخت می شود.