..داشتن توی کوچه باهم راه می‌رفتن که گوشیش زنگ خورد📱 برداشت و جواب دادم مامانش بود +کجایی پسرم؟! _بیرونم‌مامان +کی میای خونه؟! _میام‌یکم دیگه +جای دیگه نری ها🥰 مستقیم بیا خونه _باااشه چششم ،خداحافظ مامان😩 +خداحافظ ،مواظب خودت باش . . گوشی رو قطع کرد و رو بهم بدو بریم تا برسیم خونه محسن اینا،تولدش تموم میشه بااین سرعتی که توداری ها😑😑 بدووویکممم . . یکم جلوتر یه تابلو بزرگ زده بودن کنار خیابون روش نوشته بود✏️ یه لحظه باخودم فکر کردم... فکر کردم آیا من آماده ام که اماممون بیاد آیا اگه بیاد میتونم سرمو جلوشون بالا بگیرم و خوشحال باشم😌 اصلا آدم درستی هستم براش؟!😥 من که بخاطر یه تولد مثل دوستم دروغ گفتم به مامانم...؟ میگن دروغ گو دشمن خداست😦 دشمن خدا می‌تونه دوست و یاور امامش باشه😔💔⁉️ 💫 😔 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻