پاسخ استاد طاهرزاده : بسمه تعالی؛ سلام علیکم ؛ ملاحظه فرمودید بنده در آن جلسه سخنانی عرض نکردم که کلامی باشد برای دانایی رفقا، تنها سعی شد نسبت به آنچه هستیم، غافل نباشیم. به هستی خود نظر کنیم و میدانی که برای در عین شدن مقابل‌مان گشوده شده است و چنین حضوری را احساس کنیم به عنوان جهانی گسترده و آرام و در عین حال، مصمم نسبت به آنچه تنها هست به سوی آنچه در هستی خود متوجه اجمال آن هستیم. به این شعر مولوی بسیار فکر کنید که می‌گوید: چون گوهر در بحر گوید بحر کو؟ وان خیالِ چون صدف دیوار او گفتنِ آن کو؟ حجابش می شود. تیرِ تابِ افتابش می شود بند چشم اوست هم چشم بدش عین رفع سد او گشته سدش بند گوش او شده هم هوش او گفتن آن کو، حجابش می‌شود بند گوش او شده هم هوش او هوش با او دار، ای مدهوش او این یعنی همان آتش به اختیار در که هر قدمی که بر آن گذاشته شود، قدمی است به سوی خود، هرچند آن قدم به ظاهر ناچیز باشد. مثل کارهای نرمِ مادر که با حضور در خود، جلو می‌رود و باز جلو می‌رود بدون آن‌که مانند آن گهر در درون آن صدف از دریا بپرسد، غافل از آن‌که در حاضر است. موفق باشید @ziafat_andishe