🌷﷽🌷
#دوست_شهید_من ❤️
#شهید_عبدالحسین_برونسی
⏪ فرمانده گردان عبدالله
0️⃣1️⃣ قاب عکس هوشمند
🛍🎁 جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای شهیدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت.
به شوخی ادامه دادم: بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره.
🔽 شب عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی . یک پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت: این رو هم بگذار روی جهیزیه ی فاطمه.
🔶 فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریدهایم، غیراز پارچ
📙 کتاب خاک های نرم کوشک
🌿
🍂🍂
🍀🍀🍀
🍁🍁🍁🍁