📚 🔰 قسمت بیست و ششم غیبت دست جمعی در جمع فامیلی ✍ یه روز در جمع فامیلی نشسته بودیم. یکی از بستگان متدین که حدود ۳۰ سال از من بزرگتر بود، شروع کرد تقلید یکی از آشناها رو درآورد! همه می‌خندیدن!😳 دیدم همه از من بزرگترن! هرچی فکر کردم چطور میتونم چیزی بگم به کسانی که از من حداقل ۳۰ سال بزرگترن، به هیچ نتیجه ای نرسیدم🙁 برای همین اخم کردم و سرم رو انداختم پایین😞 چند لحظه همه بهم خیره شدن...🙄 بعد که دیدم وضع ادامه داره از تو جمع با حالت عصبانی بلند شدم و داشتم میرفتم بیرون 🤬 که یکی گفت: چی شد؟! یهو عصبانی شدی؟🤔 یه کم مکث کردم و گفتم: حرمت مومن از کعبه بیشتره! چیکار دارید میکنید؟! دوست دارید الآن چند نفر دور هم جمع بشن و تقلید مارو در بیارن و بهمون بخندن؟!🥲 اگه دوست دارید ادامه بدید... یادتون باشه همون خدایی که شاهده خودش حاکمه ... همه ساکت شدند و به فکر فرو رفتند بعد از چند دقیقه سکوت اومدند و ازم تشکر کردند و گفتن ای کاش زودتر متوجهمون می‌کردی! حتی یکیشون اومد صورتمو بوسید و ازم تشکر کرد!😇 🆔 @aamerin_ir