ظهور نزدیک است
نام داستان کوتاه: دورهمی شیاطین – 👈قسمت دوم👉 نویسنده: علی بهاری 👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم از می
📌نام داستان کوتاه: دورهمی شیاطین –👈 قسمت سوم👉 نویسنده: علی بهاری 👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم شیطان بعدی بلند می‌شود. می‌گوید: «قربان! بنده تو روستای مشترک شیعه و سنی خدمت می‌کنم. مخ رئیس شیعه هیئت امنا رو تیلیت کردم تا قبول کرد یه جلسه عمرکشون تو خونش بگیره. رو مخ یَک‌یَکشون کار کردم تا پذیرفتند تو جلسه عمرکشون هیچ گناهی نوشته نمیشه. آهنگ گذاشتیم امشوشوشه لیپک لیلی جونه. جاتون خالی قربان. پیرمردهای شیعه که تو عمرشون دست هم نزده بودن چنان قری می‌دادن که ممد خردادیان باید شاگردی‌شون رو بکنه. از وقتی باور کردن که دل اهل بیت با این رقص‌ها شاد میشه هر روز بهنام بانی تمرین می‌کنن واسه جلسه بعدی. خبر به گوش اهل سنت هم رسیده. حمام خون تو راهه.» لبان ابلیس از هم باز می‌شود، مثل هندوانه شیرینی که با چاقو شکافته می‌شود. می‌گوید: «آفرین. گناه‌آفرین نمونه تویی واقعا. کس دیگه‌ای هم مونده؟» شیطانی از ته جمعیت دست بلند می‌کند. ابلیس اجازه می‌دهد صحبت‌هایش را شروع کند. می‌گوید: «ما تو صنف کبابی‌ها هستیم جناب ابلیس. گوشت قرمز بدجور گرون شده. کبابی‌ها یا باید قیمت رو ببرن بالا یا کیفیت رو بیارن پایین. ولی من این مشکل رو حل کردم.» ابلیس: «چطوری؟» شیطان: «کره خر». ابلیس: «اون که پدرته ولی چطوری مشکل رو حل کردی؟» شیطان: «نه قربان. سو تفاهم نشه. با گوشت کره خر. رو مخ چند تا کبابی با سابقه کار کردم. نتیجه داد. یه مدته دارن از گوشت خر استفاده می‌کنن.» ابلیس: «هوشمندانه بود. مردم نمی‌فهمن؟» شیطان: «نه جناب! یه گوسفند می‌کشیم دو تا کره خر. گوشت‌شون رو با هم چرخ می‌کنیم، چنان بوی عطری راه می‌افته که ملت صف می‌کشن. ریشه خرهای منطقه رو سوزوندیم تا قیمت ثابت بمونه.» ابلیس: "شیطان باهوشی هستی. اگه خواستی منتقلت کنم واحد روحانیت، آخوند فریب بدی!" در پایان ابلیس لبخند رضایت‌بخشی می‌زند: «آفرین. دم همتون گرم. خسته نباشید. پایان جلسه رو اعلام می‌کنم. به امید دیدار مجدد» پایان