اهل بیت در مجلس یزید ملعون با ورود اسرا به شام یزید بار عام داد.  به دستور او شامیان مجلس بزرگی که در آن بسیاری از اشراف شام حضور داشتند ترتیب دادند، آنگاه یزید در این مجلس نشست و همه بزرگان شام را پیرامون خود نشاند. سپس دستور داد تا اسرا را وارد کنند. نقل شده که امام سجاد(ع) اولین نفر از اسرا بود که بر یزید بن معاویه وارد شد، عمال یزید در حالیکه دستانش را به گردنش بسته بودند، ایشان را وارد قصر کردند. سپس سایراسرا و زنان اهل بیت(ع) را درحالیکه با ریسمان به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.  امام(ع) فرمود: «ای یزید تورا بخدا چه  گمان می‌بری اگر رسول خدا(ص) ما را چنین به بند می‌دید.»  پس یزید به ناچار فرمان داد ریسمان را از گردن آنان برداشتند. در این هنگام خدمتگزاران یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی از طلا قرار دادند و رو به روی یزید نهادند. یزید رو به اهل مجلس گفت: «می‌دانید از چه روی این حادثه برای صاحب این سر اتفاق افتاد این سر بر من فخر می‌فروشد و می‌گوید: «پدرم بهتر از پدر یزید و مادرم بهتر از مادر او و جدم بهتر از جد یزید است و خودم بهتر از یزیدم و همین امر او را به کشتن داده است اما اینکه می‌گوید پدرم بهتر از پدر یزید است، پدرم با پدرش  احتجاج کرد و خداوند به نفع پدر من و زیان پدر او حکم داد؛ اما این که مادرش بهتر از مادرم است، به خدا سوگند راست می‌گوید فاطمه(س) از مادر من بهتر است؛ اما سخن او که جدش بهتر از جد یزید است، هیچکس نیست که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و بگوید که او از محمد(ص) بهتر است اما اینکه میگوید خودش بهتر از من است، شاید این آیه قرآن را نخوانده است که «بگو بارالها مالک حکومت‌ها تویی به هر کس بخواهی حکومت  می‌ بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می‌گیری هر کس را بخواهی  عزت  می‌دهی و هر که را بخواهی خوار میکنی تمام خوبی‌ها به دست توست تو بر هر چیزی قادری» سپس رو به امام سجاد(ع) کرد و گفت: «ای پسر حسین، پدرت رابطه خویشاوندی خود را نادیده گرفت و توجهی به مقام و منزلت من نکرد و در سلطنت با من به نزاع برخاست، پس خدا با اوچنان کرد که دیدی» ▪️امام(ع) این آیه را تلاوت فرمود: « هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد، مگر این که همه آنها قبل ازآن که زمین را بیآفرینیم در  لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است»   پس یزید گفت: « هرمصیبتی که به شما می‌رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید و بسیاری را نیز خداوند  عفو می‌کند» در این هنگام مردی شامی برخاست و گفت: «بگذارید او را بکشم، حضرت زینب (س) امام(ع) را در آغوش گرفت تا مانع از انجام احتمالی این عمل شود.» سپس یزید زنان و کودکان اهل بیت(ع) را پیش خوانده پیش روی خود نشانید. در این هنگام مردی سرخ رو از میان مردم شام برخاسته گفت: «ای امیرالمؤمنین این دخترک (فاطمه بنت الحسین) را به من ببخش.» فاطمه به عمه اش زینب(س) پناه برد.   ▪️زینب(س) به مرد شامی گفت: «به خدا دروغ گفتی و از خود پستی به خرج دادی، به خدا نه تو و نه یزید اجازه چنین کاری را ندارید.» ▪️یزید باخشم گفت: «دروغ گفتی می‌توانم چنین کاری را انجام دهم و اگر بخواهم این کار را خواهم کرد» زینب(س)گفت: «به خدا قسم هرگز خداوند چنین قدرت و سلطه‌ای را به تو نداده است؛ مگر اینکه از دین ما خارج شوی و به آئین دیگری درآیی» یزید با خشم گفت: «با من چنین سخن می‌گویی⁉️این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شده‌اند» زینب(س) فرمود: «تو و پدرت و جدت به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده‌اید؛ اگر مسلمان باشید.» یزید فریاد زد: «دروغ گفتی‌ای دشمن خدا» زینب(س) فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروائی و از روی ستم دشنام  می‌دهی، و برما برتری می‌جویی» یزید از سخنان آن بانو شرمسار گردید، پس سر به زیر افکند و خاموش شد. سپس یزید چوبدستی اش را به دست گرفت و در حالیکه با آن بر لب و دندان امام(ع) می‌زد، این اشعار ابن زبعری را به زبان جاری ساخت: هاشم پادشاهی را به بازی گرفت وگرنه نه خبری از خدا رسید و نه وحی‌ای فرود آمد..... در این هنگام ابو برزه اسلمی از اصحاب پیامبر (ص) گفت: «چوبدستی ات را بردار به خدا قسم من بارها دیده‌ام که رسول خدا (ص) لبش را بر لبان این سر نهاده بود و آن را می‌بوسید» یزید عصبانی شد و دستور داد او را از مجلس بیرون انداختند. پس از جسارت یزید به سر مقدس سید الشهداء (ع) وابیات ابن زبعری، زینب کبری (س) به پا خاست و خطبه بسیار شیوایی قرائت فرمودکه حکومت یزید را مفتضح ساخت. پس از این خطبه، یزید چنان در جواب عاجز و مستأصل شد که چاره‌ای ندید جزاینکه بر این گفته شاعر تمثل جوید که : «چه صیحه خوبی میان صیحه هاست‼️و چه زود، مرگ، بر نوحه گران، آسان می‌شود»  📚منابع : نفس المهموم روضه الشهدا لهوف مقتل الحسین خوارزمی تاریخ طبری بحارالانوار و... 🆔 @montazerane_zohour