... یک سفری دیگر ( یک سیری دیگر ) ، یک سیر روحانی از نازلترین مراتب هستی از دل طبیعت به سوی عالیترین مراتب هستی که ذات پاک خداست ... فقط گفت دستت را به دست من بده ، یک شهامتی بکن ، یک چیز از تو میخواهم و آن اینکه جرأت بکنی و خودت را از ناقه جسم پایین بیندازی ، از ناقه نَفْس حیوانی خودت را پایین بیندازی ، همین جرأت را بکن ، همین شهامت را بکن ، بقیه اش دیگر کار تو نیست " این سفر زین پس همه جذب خداست " ، از این به بعد دیگر خدا خودش میکِشد ، یک مدت زحمت بکش ، یک مدت فقط راه بیا ، خودت را تا اینجا بیاور...
... این شهوات دنیا ، این لذت از جنس مخالف ، آن لذت از طلا ، آن لذت از نقره ، آن لذت از مرکب ، همه اینها را از خودت دور...
... تا میگویی عشق ، میگویند عشق همین هست ( عشق زن و مرد به یکدیگر ) ... به جهات شهوانی ... آنها همین را میفهمند ، چیز دیگر نمیفهمند...
... آن رسول خدا بود که آمد از عشق برای ما چیز دیگری را بیان کرد ، عشق دیگری هم هست ، از سفر ، یک سفر دیگری هم معرفی کرد...
... همه حقیقت انسان به عشق هست " همه اش " ، هیچ چیز دیگر نیست...
برگرفته از جلسه ۸۹ مثنوی علامه مروجی سبزواری
@moravej_tohid