من مادرش هستم من یک زن هستم، یک مادر، مادرِ پسری که از وقتی به دنیا آمده به علت بیماری پوستی که دارد، تمام سیستم های عصبی اش نصف شده. یک چشمش نمی بیند. یک گوشش نمی شنود. هر روز دو بار باید به حمام ببرمش تا پوستش خشک تر نشه و اذیتش نکند. دست راستش دو انگشت ندارد و پای چپ اش کج است. با آن همه، پسرم هست، بچه ام، نیمی از وجودم. انسانی که نه ماه با خود ام این ور و آن ور بردمش و باهاش نفس کشیدم. دو سال شیرش دادم و توی آغوشم بزرگش کردم. پسری که نصفه و نیمه مادر صدایم می کند و تا بغلش نکنم خوابش نمی برد. مرد کوچک من که باهام بازی می کند و کنارم نماز می خواند. می داند عادت دارم موقع کار کردن آهنگ گوش بدم، برایم آهنگ روشن می کند و موقع چیدن سفره کمکم می کند. اشک هایم را که می بیند پاکش می کند و بوسه می زند روی گونه ام. خجالت نمی کشم وقتی کنارم هست، وقتی هم قدم ام چند قدمی راه می رفته و بعد خسته می شود، وقتی توی بغلم هست و خودش را برایم لوس می کند. با تمام وجودم دوستش دارم و نگاه های ترحم انگیز و گاهی بدِ مردم را نادیده می گیرم. حالم کنارش خوب است. هم حال من، هم حال پدرش که گاهی در خلوت خود و خدایش اشک می ریزد و در آخر باز هم شکر می گوید! پسرک من، خیلی مهربان است، خیلی خوب است، خیلی مودب و با وقار است. با ماشین هایش بازی می کند. دوستم دارد و عاشقش هستم. آری، من مادرش هستم، مادر پسری که مریض بودن و سوا ماندنش از انسان ها دست خودش نبود و می داند که من و پدر ش با تمام وجود عاشقش هستیم و تا آخرین نفس کنارش می مانیم. پایان ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g پذیرش تبلیغات @hosyn405