💠 فرازی از وصیت نامه شهید محسن حججی:
✍️عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم...خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم...چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند...
که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین...
#راه_رسم_شهادت
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
*┄┅═✧❁﷽❁✧═┅*
🌹يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(صف/8)
🌱مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد.
#سلام_مالک🖤
#السلام_علیك_یا_فاطمة_الزهراء
🇮🇷 @rahe_enqelab
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
✍رهبر انقلاب:
بعضی از هملباسهای ما، مثل موریانه ای که در یک بنایی بیفتند؛ دارند ذره ذره آبروی هزارساله روحانیت شیعه را میخورند.
۱۳۸۵/۸/۱۷
💥 @sardarhajizadeh
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #این_عمار: #تکرار_تاریخ (۱)
🔹تنها چیزی که فردای قیامت به دادمان میرسد آن است که هوشیار باشیم و در میدان فکر پشت سر ولی باشیم، اما در میدان جنگ پیشاپیش ولی و مانع از این که خود مستقیما به میدان برود...
🔸چرا حاج قاسم گفت آقا مظلوم است؟
#شکست_تحریف
#شکست_تحریم
🆔 @Dr_Javidnia
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
🔴#این_عمار: #تکرار_تاریخ (۲)
*پلان اول :*
*مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهده بگیرم.*
*کیان: این کار را نکنی امیر*
*مختار: برای چه؟*
*کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد]*
*پلان دو :*
*عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد.امام علی علیه اسلام تنها شده ،*
*در میان لشکریان قدم میزند ، اشک میریزد و ندا میدهد :*
*«أین عمار؟ ...... أین عمار؟»*
*عمار کجاست؟*
*عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد .*
*تا وقتی عمار بود ، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست ،*
*اما حالا ..*
*پلان سه :*
*چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند ؛*
*💥حمله ی فرهنگی ،*
*💥شبیخون فرهنگی ،*
*💥ناتو فرهنگی ،*
*همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم .*
*⚡️کار به جایی میرسد که ندای«أین عمار» شان به آسمان میرود ، اما باز هم فقط نگاه میکنیم .*
*حالا خودش یک تنه به میدان می آید ، حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد،*
*برجام دو و سه و چهار، دنیای گفتمان ،همه را رد میکند،*
*ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشن گری میکند .*
*اما ....*
*حواسمان نیست ، که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده .*
*تنها شده ،*
*خودش یک تنه به جنگ میرود .*
*خودش میگوید من سالهاست دارم شمشیر میکشم .*
*میدانی وقتی فرمانده ، ولی ، خودش به میدان می آید یعنی چه ؟ یعنی حال و اوضاع لشکر خرااب است .*
*کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند مدت حضرت آقا ، کمی گریه میکردیم که به خاطر بی حالی و بی عرضگی ما و تنها شدن رهبر ، دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد ...*
*أين عَمّار ؟*
*تکرار تاریخ*
*معلم تاریخمان میگفت:*
*که امیرالمومنین (علیه السلام) جنگ را در صفین برده بود ...*
*❗️❗️در دقیقه 90 برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!*
*❗️❗️امام علی (علیه السلام) را به پای میز "مذاکره" کشاندند !!!*
*❗️❗️و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!*
*❗️👈هر چه امام علی (علیه السلام) گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند ...کسی گوش نکرد !!*
*❗️📌تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده ی امام علی (علیه السلام) بود به مذاکره بفرستند !!!*
*❗️👈گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!*
*❗️👈بالاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری !!! برای مذاکره برود ...*
*📌امام علی (علیه السلام) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم...*
*❗️👈آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!*
*📌امام علی (علیه السلام) گفت:من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که از این مذاکرات دارید نمیرسید.*
*❗️👈گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!!*
*📌امام علی (علیه السلام) گفت باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد ...*
*👈مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد.*
*❗️👈تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود !!!*
*امام علی (علیه السلام) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است...*
*❗️👈ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت:*
*شما توهم توطئه دارید !!! عمروعاص مودب و باهوش است.*
*اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!!*
*❌⭕️👈روز اعلام نتیجه ی مذاکرات حکمیت فرا رسید.*
*👈در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، امام علی (علیه السلام) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.*
*❗️👈در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!*
*❗️👈ابوموسی خندید و بالای منبر رفت*
*❗️❗️و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد.*
*❗️👈عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی علیه السلام را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!*
*❗️❗️ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست ....*
🌑🌑
👇👇👇👇👇
*📌امام علی (علیه السلام) از همان ابتدا خوشبین نبود ...چون دشمن شناس بود ...*
.
*❗️❗️👈 اینچنین بود که معاویه جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد......*
🆔 @Dr_Javidnia
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم ، میگفت :
چرا اسراف؟
چرا هدر دادن انرژی؟
آب چکه میکرد ،
میگفت : اسراف حرامه!
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت : تمیز و منظم باش ؛ نظم اساس دینه...
حتی در زمان بیماریش نیز تذکر میداد
تا اینکه روز خوشی فرا رسید ؛ چون میبایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه میدادم
با خود گفتم اگر قبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ترک میکنم.
صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسم رو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت:
فرزندم!
۱_مُرَتب و منظم باش؛
۲_ همیشه خیرخواه دیگران باش
۳_مثبت اندیش باش؛
۴-خودت رو باور داشته باش؛
تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دستبردار نیست و این لحظات شیرین رو زهر مارم میکنه!
باسرعت به شرکت رویاییام رفتم ، به در شرکت رسیدم ، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود ، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف بابام افتادم ؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله...
اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی ازجاش دراُومده ، یاد پند پدرم افتادم که میگفت : خیرخواه باش ؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیفته!
از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم...
پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغها روشنه ، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند که نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربیشون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛
هرکسی که میرفت تو اتاق مصاحبه ، کمتر از یک دقیقه میآمد بیرون!
با خودم گفتم : اینا بااین دَک و پوزشون رد شدن ، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمرا!!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرم رو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش ، نشستم و منتظر نوبتم شدم
توی این فکرا بودم که اسمم رو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم ، دیدم ۳ نفر نشستن و به من نگاه میکنند
یکیشون گفت:
کِی میخواهی کارت رو شروع کنی؟
لحظهای فکر کردم داره مسخرهام میکنه
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم : ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آمادهام
یکی از اونا گفت : شما پذیرفته شدی!!
با تعجب گفتم : هنوز که سوالی نپرسیدین؟!
گفت : چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید ، گزینش ما عملی بود .
با دوربین مداربسته دیدیم ، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ، نقصها رو اصلاح کنی...
درآن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد ، کار ، مصاحبه ، شغل و...
هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم ، کسیکه ظاهرش سختگیر ، اما درونش پر از محبت بود و آیندهنگری...
عزیز دلم!
در ماوراء نصایح و توبیخهای پدرانه ، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهی فهمید...
اما شاید آن روز دیگر او کنارت نباشد...
خدا تمام پدران سفر کرده و آسمانی را غریق رحمت کند ۰
🎖 @FOTROSEMALAK
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
🔰نام کتاب: «گوشهایت را تیز کن»
نویسنده: فاطمه شیخ الإسلامی
ناشر: مؤسسه قدر ولایت
تعداد صفحات: 126 صفحه
🔶کتاب «گوشهایت را تیز کن»، یک کتاب جذاب و جالب از سؤالهای کودکان و نوجوانان است که در قالب رمان بیان شده و رنگوبوی فلسفه به معنای یافتن جواب سؤالها بهطور منظم و منطقی گرفته است و میتوان گفت این اوّلین رمانی است که مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت در حوزهی نوجوان منتشر کرده است.
🔻بخشی از کتاب: «شاید هیچوقت فکر نمیکردم که بتوانم بلند بلند بخندم و در همان حال به مرگ فکر کنم! این کتاب کوچک، ناخودآگاه و در جریان یک زندگی ساده و اتفاقهای خندهدار روزمره، شما را با هشت نظریه متفاوت درباره مرگ و دنیای زیبا و شگفتانگیز پس از آن مواجه میکند...»
#معرفی_کتاب
☑️ @Sh_Aviny
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
💢شمارش معکوس برای اخراج منافقین از آلبانی
✅@Deidehbaan (@khabar4re)
مشاور سابق «جو بایدن» در امور منطقه غرب آسیا:
🔹اگر بایدن می خواهد به مذاکرات با ایران بازگردد، باید امتیازهایی را بدهد اما ساختار فشار و تحریم را حفظ کند.
@Deidehbaan
🔹من و دوستانم معتقدیم که یکی از این راهکارها کاهش حمایت از گروه تروریستی مجاهدین خلق در آلبانی و انتقال آنان به اتیوپی یا کناره دریای سرخ مانند اریتره است که میتواند برای تهران جذاب باشد.
🔹مقامات آلبانی در نشستهای دو جانبهشان، نگرانی خود را در قبال فعالیتهای غیر قانونی این گروه در تجارت انسان یا مواد مخدر و اسلحه ابراز داشتند.
✅@Deidehbaan (@khabar4re)
پن: ۱- آدم نادان از گذشتهی خود هم تجربه نمیگیرد...
۲-حتما دقت داشته باشیم، منافقین را گروه تروریستی و #ترور یست میخواند.
۳- فارقاز پالسهاو پارسهای مذاکره، این که این گروهک سوخته؛ و می خواهند طلاقش بدهند شاید از الطاف خدا و برکات فرایند #انتقام_سخت است.
۴- #منافقین تجارت انسان و مواد مخدر و اسلحه دارند❗️
۵- منافقین مستقر در داخل و دنباله این منافقین را پیدا کنید، بنی صدرها ...
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖