eitaa logo
صبحی دیگر
106 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
7 فایل
کانال سبک زندگی «صبحی دیگر» کاری از موسسه مطاف عشق است. مطالب این کانال عبارت اند از : الگوهای سبک زندگی از سیره معصومین، بزرگان دینی و شهدا معرفی کتابهای خوب در این زمینه و مطالب جالب و خواندنی
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 سه روز روزه برای عروسی خدایی 🎙 همسر ⁉️ قضیه‌ی نذر سه روز قبل از مراسم عروسی‌تان چه بود؟ 🎉 همسر شهید: قرار بود دوم آبان سال ۹۱ (مصادف با عید غدیرخم) کنیم. برای اینکه در این مراسم گناهی پیش نیاید، تصمیم گرفتیم سه روز روزه بگیریم. خدا را شکر در جشن عروسی‌مان هم گناهی پیش نیامد. ⁉️ ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری 🌼 همسر شهید: به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت. یک بار که در اثر تصادف باید در خانه می‌ماند، با اینکه حالش اصلاً خوب نبود، وقتی مادرش تماس می‌گرفت، اگر دراز کشیده بود، می‌نشست و اگر نشسته بود، می‌ایستاد. به ایشان می‌گفتم « ، شما را نمی‌بیند؛ لازم نیست تغییر وضعیت بدهی و مؤدبانه‌تر رفتار کنی.» اما میگفت: «مادر نمی‌بیند، خدا که می‌بیند.» ➖ به و پایبند بود. روزی دو صفحه با معنی می‌خواند. بعد از ، را شروع کرد و حافظ پنج جزء شد. به هم خیلی علاقه داشت. با تلاش ایشان و به کمک کتاب و مباحثه، یکی از دانشجویان اهل‌تسنن دانشگاه علوم پزشکی هم شیعه شد. 🌟 خیلی اخلاق‌مدار و اهل انفاق بود. یک بار که از خانه بیرون رفته بود، خیلی طول کشید تا برگردد. با اصرار من، دلیلش را توضیح داد: فرد نیازمندی سر کوچه‌ی ما بود و آقا حمید هر روز به ایشان کمک می‌کرد. اما آن روز چون لباسش را عوض کرده بود و در جیبش پول نداشت، از مسیر دیگری آمده بود تا با او روبه‌رو نشود و خجالت نکشد که نمی‌تواند کمکش کند.📍وقتی کسی از ایشان کمک مالی می‌خواست، حتی اگر خودمان پول نداشتیم که بدهیم، از نزدیکان پول می‌گرفت
🌹روزی برای تحویل یک امانتی به شهر”تبنین” رفته بودیم. در راه برگشت، صدای اذان آمد. احمد گفت:( کجا نگه میداری تا نماز بخوانیم؟) گفتم:( ۲۰دقیقه ی دیگر به شهر میرسیم و همانجا نماز میخوانیم). از حرفم خوشش نیامد و نگاه معناداری به من کرد و گفت: ( من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه دیگر زنده باشم! و نمیخواهم خدارا درحالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم. دوست دارم نمازم با نماز امام زمان و در همان وقت به سوی خدا برود.) 🌺 @s_digar
🌹روزی برای تحویل یک امانتی به شهر”تبنین” رفته بودیم. در راه برگشت، صدای اذان آمد. احمد گفت:( کجا نگه میداری تا نماز بخوانیم؟) گفتم:( ۲۰دقیقه ی دیگر به شهر میرسیم و همانجا نماز میخوانیم). از حرفم خوشش نیامد و نگاه معناداری به من کرد و گفت: ( من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه دیگر زنده باشم! و نمیخواهم خدارا درحالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم. دوست دارم نمازم با نماز امام زمان و در همان وقت به سوی خدا برود.) 🌺 @s_digar