eitaa logo
🥀شهدای گمنام_غواص🇮🇷
414 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
💠کانال رسمی حرم #شهدای_گمنام_غواص و #۱۱۰شهید شهرامیرالمومنین علیه‌السلام (امیرآباد) 💠اطلاع رسانی مراسمات 💠گزارشات 💠راه ارتباطی: 09913616455 🆔 @fath_khyber
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیترش با خودتون❤️ به کانال 🥷 بپیوندید 🔥اخبار آخرالزمانی وناگفته هایی که هیچ جا نمیشنوید https://eitaa.com/joinchat/2723938324Ce0bbcfc923
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن بداند .،،قدش ﻧميࢪسد ڪه سـﯾد ﻋلـي ࢪا ࢪصد ڪـﻧد...🕶
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدوعَجِّلْ فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـــــــم اجْمَعین و احْفِظْ قٰائِدَناٰ الامامَ خٰامِنه ای 🌸🍃
🚩مرگ بر حقوق بی بشر✊🏻 صبح امروز یه مدرسه در غزه بمبارون شد و ۱۲۰ نفر شهید شدن💔🥀 سومین فاجعه کشتار دسته جمعی در طی ۹ ماه گذشته به دست اسرائیل جنایتکار. حالا این وسط غربگرایان ایرانی نظرشون این بود که: "نباید انتقام بگیریم چون آمریکا و اسرائیل گفتند میخوان آتش‌بس کنند😐 _امام حسین (ع)در روز عاشورا فرمودنداگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید. 💢یادمان شهدای نجف آباد💢 | ایتا | روبیکا | آپارات |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 گزارش تصویری 🎥 برگزاری مراسم یادبود شهید محسن حججی دریادمان شهدای غواص گمنام امیرآباد (نجف‌آباد) پ.ن؛شهید حججی به شهدای گمنام ارادت ویژه ای داشتند. 💢یادمان شهدای نجف آباد💢 | ایتا | روبیکا | آپارات |
صدقه سر شهیدا کوچه‌ها صفا گرفته.mp3
4.91M
🎧 | صدقه سرِ شهیدا، کوچه‌ها صفا گرفته 👤 مصطفی اللهیاری 🔻
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد. 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی👉 بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی🌹🌹🌹🌹🌹
1_4445887339.mp3
7.57M
گاهی چه دوریم از کسی که دوستش داریم ...💔
1_1583032677.mp3
8.04M
شما درحال شنیدن صدای شهید محسن حججی هستید....❤️ گناه داره روز به روز پیشرفت می کنه....هرچه به ظهور نزدیک میشیم گناه ها بیشتر میشه.....😔
بین خودمان بماند... گاهی دلمان می‌خواهد دل شما هم برای ما تنگ شود! 🌹
رهبر من، طلایه‌ دار لاله‌ هایی، امید قلب عاشقایی ای شهادت... دلم به دست تو اسیره، بی کربلا داره می‌میره منُ ببر که خیلی دیره راهی‌ام کن... که چشم خیس من به راهه، اگرچه روی من سیاهه کی گفته آرزو گناهه کاش می‌شد با لب خندون، جون بدم به پای رهبر ببینم تبسم اماممُ لحظه آخر آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت رهبر من... طلایه‌دار لاله‌هایی، امید قلب عاشقایی خمینی زمان مایی آرزومه... همیشه یاور تو باشم، میون لشگر تو باشم علی اکبر تو باشم چشم آسمونی تو، اهل روضه حسینه توی دست زخمی تو پرچم پیر خمینه آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت
کانال حاج مهدی رسولی_۲۰۲۱_۱۱_۰۴_۱۶_۰۸_۱۹_۳۱۸.mp3
2.24M
راه ما امتداد راه علی است تا شهادت مسیر دوری نیست پیرمان گر چه رفت یاری هست ... 🎤 🇮🇷 🌹@farhangisamedun