eitaa logo
فدائیان اسلام
124 دنبال‌کننده
643 عکس
77 ویدیو
9 فایل
بزرگداشت نام و یاد همه شهداء بویژه شهداء فدائی اسلام و رهبر‌عالیقدرش حضرت سید مجتبی نواب صفوی ارتباط با مدیر : @AGHAYEZIA
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرخلیلی ۱۳۶۸
در حالتي عجيب داشت. ذكر ركوع و سجده و كلمات تشهدش را مي‌شنيدم. خيال مي‌كردي يكي از پيامبران است كه نماز مي‌خواند. لرزه‌اي كه به هنگام اداي كلمات نماز براندام مردانه‌اش مي‌افتاد، و شور استخوان سوزي كه در درون جانش مي‌توفيد، و تجسم معنوي حالت انگيزي كه در سيماي قديس و ارش پديدار مي‌گشت، تو را، براي لحظاتي از عالم ماده و ابعاد بيرون مي‌برد + نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم دی ۱۳۸۸ ساعت ۲:۴ ق.ظ توسط   @sayyedmojtabanavvabesafavi
تقدیم به ساحت والای عالیقدر ای ، آل عبا ، آه سید ، آه سید مجتبی!  نایب عشقی و هم زندانی اش     صاحب حقی و هم قربانی اش   راستی نایب تر از نواب کیست نیست دیگر غیر تو نواب نیست چرخه آتش ز تکبیر تو مست      کوه همت پیش پایت گشته پست استقامتـ  ،جلوه ای از کار تو آبروی مردی از آثار تو هر چه از خون تو بی باکی سرشت      در کتابی عاقبت خواهم نوشت      قامتت قد قامت مردانگی همت تو ، اسوه فرزانگی می زند پرپر ز عزمت خصم دون         از تو میگیرد صلابت رنگ خون   آیه های سطوت طوفانیت سوره هائی از یم قرآنیت بانگ تکبیر تو در اثنای کار              عشق را آورده اینجا پای کار         سجده سر پای تو بر مهر عشق می زند بر حکم رهبر مهر عشق نقطه ثقل برائت ، کینه ات پرچم سرخ هدایت ، سینه ات        مردی از نام تو گیرد آبرو خامه نامت را نویسد با وضو ترس هم ترسدازآن یاحیدرت             درد دین مانوس با چشم ترت       قامت حق ، بی وجودت گشته تا   آه سید ، آه سید مجتبی! نور حق را در دل شب ، آینه   یاریم کن ، دست در دستم بنه       اندرین بلوا کسی تواب نیست  کسرویها مانده ونواب نیست با قلم از پشت خنجر می زنند خط خون بر قلب رهبر می زنند  نقل از مجله فکه شماره هفتم 1378 @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 🔹مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي 1⃣ دومين باري که نواب صفوي را ديدم با سيد حسين امامي ديدمش که بعد از آزادي از زندان با مرحوم امامي و مرحوم سيد عبدالحسين واحدي، دو معمّم و يک کلاهي، به مشهد آمده بودند. وارد خانه آقا ضياء شده بودند. 🖌جلسه تفسير قرآن شبهاي دوشنبه پدرم توي منزل آقا ضياء بود. آن شب ما رفته بوديم منزل آقا ضياء، مثل اينکه آنها يک روز جلوترش، يا دو روز جلوترش، آمده بودند. نشسته بودند درس تفسير را گوش مي‏کردند. من با پدرم رفته بودم. وقت خداحافظي، توي چايخانه نشستند. آنها خوش و بش کردند؛ من نه، پدرم. روزي هم که نواب صفوي به خانه ما آمده بود، وقتي مي‏خواست رد بشود، از خانه ما برود بيرون، مادر دوم ما مي‏آيد از خانه بيرون؛ به پدرم مي‏گويد: بگو اين آقا سيد بيايد من ببينم، قاتل کسروي کيست. مادر دومم مي‏آيد از پشت پرده او را مي‏بيند. مي‏گويد: قيافه قاسم بن حسن(ع) در نظرم مجسم شد. بعد هم به پدرم مي‏گويد: نکند اين همان سيد حسني باشد که در روايات هست. اين، البته، برداشت خود او بود. 🖌به هر جهت، آن شب من يادم هست که امامي، نواب صفوي، و سيد عبدالحسين واحدي خيلي بانشاط بودند و خيلي هم با هم شوخي مي‏کردند. نمي‏دانم مرحوم امامي چه گفت. خوب، آن موقع نواب صفوي جوان بيست و يک ساله‏اي بود. گفت: آقاي آقاشيخ حسين، ايشان دروغ نمي‏گويد، اشتباه مي‏کند. برادر مسلمانم را متهم به دروغگويي نمي‏کنم، متهم به اشتباهش مي‏کنم. قضيه اينطوري نبود، اينجوري که من مي‏گويم بود. 🖌آقا ضياء بعدها براي من تعريف کرد که در حالي که نواب صفوي مخفي بود، در مشهد آقايي به نام شيخ احمد کفايي زندگي مي‏کرد. از علماي مشهد بود. پسر مرحوم آخوند ملا محمّدکاظم خراساني ــ صاحب کفايه ــ بود. از علمايي بود که تقريبا دولتي بود و برادر او به نام حسن کفايي بعدها که مجلس سنا تشکيل شد، سناتور شده بود. منزل مرحوم آشيخ احمد کفايي محل رفت و آمد استاندار، فرماندار و رؤساي ادارات مشهد بود. ضمنا، مسئولين حکومتي مشهد هم به منزل آقا شيخ احمد کفايي مي‏رفتند. در سالهاي 25-1324 شاه هنوز آن‏طور از نظر مردم چهره‏اش يا شناخته شده نبود، يا مورد طعن و لعن مردم نبود. در آن سالها وجهه شاه، که آمده بود پشت تريبون مجلس و گفته بود: «قبول دارم اشتباهاتي در زمان پدرم شده»، فرق مي‏کرد. به همين جهت، آقا شيخ احمد کفايي که، معروف بود با شاه ارتباط دارد، آنقدر بد وجهه نبود. آقا ضياء مي‏گويد که به نواب صفوي گفتم: منزل کفايي روضه هست. بيا برويم آنجا. رفتند منزل آقاي کفايي روضه. روضه‏خوان آمد، روضه را خواند. بعد از روضه، من به کفايي گفتم که اين سيد مجتبي نواب صفوي است. اتفاقا حسن کفايي کنار برادرش نشسته بود. آن سال، مسئله حجاب مطرح بود. تازه حاج آقا حسين قمي آمده بود به ايران و برگشته بود نجف و تازه اعلام شده بود که بي‏حجابي اجباري نيست و مأمورين حق ندارند به زور چادر مردم را بردارند. حسن کفايي برمي‏گردد به آقا شيخ احمد کفايي، جلوي نواب صفوي، مي‏گويد که امروز در دنيا ديگر نمي‏شود مسئله حجاب را مطرح کرد. دنياي امروز با دنياي ديروز فرق مي‏کند. .......👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 2⃣ 🔹ادامه مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي .....خوب، بعد از جنگ جهاني دوم هم بود. نوعي، به حساب، به هم ريختگي اعتقادي بر دنيا حاکم بود. سوسياليسم هم پايگاههاي خوبي پيدا کرده بود. نوعي مذهب ستيزي در قالب روشنفکري وجود داشت که احمد کسروي‏ها پيدا شده بودند و احسان طبري‏ها مقالات ضدمذهبي مي‏نوشتند. به قول آن بنده خدا، هرکس از مادرش قهر مي‏کرد، مي‏گفت من روشنفکرم؛ فکر مي‏کرد که روشنفکري در اين است که برضد مذهب چيز بنويسد. متأسفانه به علّت سرکوبي که از روحانيت شده بود، در طول بيست سال و قبل از آن، در طول پانزده ساله پيروزي مشروطه‏خواهان، نوشته‏هايي در مخالفت با روحانيت نوشته شده بود و بعد هم نظام آمده بود روحانيت را جمع کرده بود. روحانيت هم قلم به دستان چيره‏دستي مثل امروز نداشت؛ قلم به دستاني هم که داشت، واژه‏هايي درون قلمهايشان بود که قابل فهم نبود. مثلاً، من نوشته‏اي را ديدم که نوشته بود، به مردم تکليف مالايطاق نکنيد. اين جمله براي مردم قابل فهم نبود، همان‏طور که نوشته‏هاي کسروي براي مردم قابل درک نبود؛ براي اينکه واژه‏هاي سره فارسيش و واژه‏هاي قلمبه عربيش قابل فهم نبود. واژه‏هاي نويسندگان حزب توده هم به علت کاربرد واژه‏هاي فرنگي ــ مثل انديويدواليسم و ناسيوناليسم يا مثلاً مي‏خواست بگويد جريان را بزرگ کردي، مي‏گفت: آگرانديسمان کردي ــ براي توده مردم قابل پذيرش نبود، قابل درک نبود. هرسه گروهي که مي‏خواستند چيزي بنويسند، با زبان مردم نمي‏نوشتند. روحانيت، علتش اين بود که سرکوب شده بود. در طي حدود چهل سال، چه با قلم و چه با زور، نتوانسته بود متفکران بزرگي تربيت کند که اين متفکران بتوانند جواب بدهند. اينها هم که مانده بودند بقيهًْ‌الطيف مشروطيت بودند. اينها هم قلمشان مال 1285 بود، نه مال 24-1323. از آنجا که واژه‏ها مرتبا تغيير مي‏کند؛ محاوره مرتبا تغيير مي‏کند. قلم کسروي هم قابل پذيرش نبود؛ ولي متأسفانه هرکس مي‏خواست روشنفکرمآبي کند، همانطور که مرحوم جلال نوشته، آروغ روشنفکري مي‏زند؛ هرکس داعيه روشنفکري دارد، ضدمذهب حرف مي‏زند. حسن کفايي هم از آن کساني بود که مي‏گفت: توي دنياي امروز ديگر نمي‏شود به زنها گفت چادر سرشان کنند، چارقد سرشان کنند، پوشيه بزنند. دنيا، دنياي تساويهاست. دنيا، دنيايي است که زنان، همرديف مردان کار مي‏کنند؛ حال آنکه اشتباه مي‏کردند. فکر مي‏کردند که عريان شدن، نيمه عريان شدن، آستين کوتاه پوشيدن، آرايش کردن يعني کار کردن. اين اشتباه ذهني در بعضي از روشنفکران ما وجود داشت. حسن کفايي هم جزو همانها بود. پسر مرحوم آخوند ملامحمّدکاظم خراساني بود، پدرش از رهبران مشروطه‏خواهان بود. صاحب کفايه بود. آمده بودند، در مشهد مانده بودند. خودشان هم در اصل اهل خراسان بودند. اما، اين تفکرات را داشت...... @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 3⃣ 🔹ادامه مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي آقا ضياء مي‏گفت: يک مرتبه ديدم رگهاي گردن آقاي نواب صفوي متورم شد و برخاست و آستينهايش را زد بالا و گفت: 🔸«بسم‏الله‏الرحمن‏الرحيم، قل للمؤمنين يَغُضّوا من ابصارهم...»1 آيه حجاب را خواند و با ناراحتي گفت: چگونه شما آيه حجاب را انکار مي‏کنيد؟ اين حرفها چيست که شما مي‏زنيد. از طرفي من به حاضران آن مجلس نگاه کردم؛ آيا ممکن بود از مأمورين آگاهي کسي آنجا باشد؟ آن زمان، دستگاه تأمينات گسترده نبود. از طرفي، خود حسن کفايي سرخ شد، سفيد شد، به من اشاره کرد که نگذاريد اين حرفها را توي خانه من بزند. خانه‏اي که وکلاي مجلس مي‏آيند، خانه‏اي که فرمانداران مشهد مي‏آيند، خانه‏اي که رؤساي ادارات مشهد مي‏آيند. توي اين خانه، يک سيد طلبه برخاسته، با برادر صاحبخانه بر سر حجاب برخورد مي‏کند. با تندي و ناراحتي مي‏گويد: مگر مي‏شود آيات حجاب را انکار کرد؟ اين کار امکانپذير نيست. اين حرفها که مي‏زنيد چيست؟ اين حرفها دروغ است. تو آيت‏اللّه‏زاده‏اي، تو پدرت روحاني بوده، پدرت مرجع تقليد بوده، پدرت صاحب کفايه است. ما هِي پاي نواب صفوي را گرفتيم، فشار داديم که، بابا، به قول تهرانيها کوتاه بيا. ديديم توجهي نمي‏کند. نواب صفوي بيست دقيقه سخنراني غرايي کرد و حسن کفايي هم حرف نزد. آقا شيخ احمد کفايي هم سکوت کرد و بعد هم نواب گفت: والسلام عليکم و رحمهًْ‌الله و برکاته. بعد هم رو به آقاضياء کرد و گفت: «پاشو برويم. از اين مجلس مي‏بينيم بوي ارتداد مي‏آيد.» بله، با صداي بلند و با ناراحتي گفت در اين مجلس بوي ارتداد مي‏آيد. احمد کفايي يک نگاه عاقل اندر سفيه به من کرد که شماها چه مي‏گوييد؟ يک داستان اينجوري اتفاق افتاد که آقا سيد ضياء برايم تعريف کرد و يک داستان هم براي خود من اتفاق افتاد....👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 4⃣ 🔹ادامه مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي .......من يکبار سخنراني نواب صفوي را شنيدم؛ ولي چيزي نفهميدم. در حقيقت، آنچه فهميدم حرکات پرهيجاني بود که در خود سيد بود. برادر من مريض بود. شب دوشنبه هم بود، جلسه در خانه آقاي ضياء بود. پدرم يک نامه نوشت، داد به ما. گفت: برويد بدهيد به آقا ضياء؛ بگوييد: من نمي‏توانم امشب بيايم. اگر کس ديگري مي‏تواند صحبت کند، بيايد. اگر آقا سيد مجتبي نواب صفوي هست، آقا سيد مجتبي صحبت کند. سيد مجتبي هم آنجا بود. آن شب او آمد پشت ميز تفسير پدرمان نشست. اين آيه را خواند: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين.»2  خيلي تند و با هيجان حرف مي‏زد. ما هميشه به تفسير آرام پدرمان عادت کرده بوديم. 🔸به هر جهت، آشنايي من با شهيد نواب صفوي در مشهد به اين صورت بود. پدرم به نواب صفوي خيلي علاقه‏مند شده بود برادر من، که روحاني هم شده بود و درس مي‏خواند، با مرحوم نواب صفوي رفيق شده بود و به او علاقه داشت. 🔸بعد من از ايشان پرسيدم که چطور شد اسم فدائيان اسلام را انتخاب کرديد؟ چون تا اينجا نواب صفوي کارش صرفا کار مذهبي است. زدن کسروي، صرفا کار مذهبي است. بعد از زدن کسروي است که تشکيل فدائيان اسلام را مي‏دهد. جواب داد: حضرت سيدالشهداء سلام‏الله عليه را خواب ديدم. به ايشان عرض کردم: اسم اين جمعيت را که دور من جمع شده‏اند و عاشق شهادت‏اند چه بگذارم؟ حضرت فرمودند که فداي اسلام بودن در راه خدا، فداشدن در راه قرآن، فدا شدن و «فدائيان» را نامگذاري کردند؛ اسم قشنگي است. مي‏گفت: به همين جهت بعد من آمدم به بچه‏ها گفتم: من چنين خوابي ديده‏ام. حالا ما اسم اين جمعيت دينيمان را مي‏گذاريم «فدائيان اسلام». اولين اعلاميه‏اي هم که مي‏نويسد، مي‏نويسد از طرف فدائيان اسلام، از طرف خودش نمي‏نويسد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. قرآن مجيد، سوره نور، آيه 30. 2. قرآن مجيد، سوره آل‏عمران، آيه 139. @sayyedmojtabanavvabesafavi
تصحیح یک اشتباه 👇
📜 نامه به از و یاران ( )‌ : ‌‌✾࿐༅✧🎇✧ ༅࿐✾ هوالعزيز السلام من قلبي علي مولاي حجه‌الله الثامن السلطان علي‌بن‌موسي‌الرضا (ع) 🖋پسرعموي عزيز جناب آقاي فاطمي بر شما و عموم وفاداران اسلام، برادران عزيز هزاران سلام،‌ نامه پرمهرتان زيارت شد، بحمد‌الله همه‌روزه برادران پيشروي مي‌كنند و در روز عاشورا هم بهترين اجتماع آبرومند با كمال پيروزي در مسجد شاه براي بيان هدف مقدس حضرت سيد‌الشهدا (ع) تشكيل و نسبت به اجراي هدف مقدسشان احكام قرآن بيانات مؤثري ايراد گرديد و آقاي «عبدخدايي» عزيز هم از زندان آزاد گرديدند. روز به روز از لحاظ عمق و باطن اجتماع بنياد اخلاق و معارف اسلام بحمدالله استوارتر گرديده و پيشروي مي‌كنيم. و پيشروي حقيقي ما به ظواهر نيست بلكه به كسب رضاي خدا‌‌ و ثبات قدم است و از هيچ سختي مسلمانان نبايد ناراحت شوندو بايستي ايمان پاك،‌ تشويق كننده جدي آنها باشد. 🗓 تهران، به ياري خداوند توانا، سيد مجتبي نواب صفوي‌‌ ✾࿐༅✧🎇✧ ༅࿐✾ 📔منبع : كتاب جمعيت فدائيان اسلام 🔰مکاتبه فوق همانگونه که از مطلع و محتوی آن یعنی سلام به ساحت مقدس علي‌بن‌موسي‌الرضا (ع)و پیشرفت اهداف و فعالیت برادران فدائی اسلام بر می آید خطاب به سید احمد فاطمی (تصویر‌ زیر ) از فدائیان اسلام مشهد و یاران مرحوم سید علی ضیائی ( وفاداران شهید نواب صفوی در مشهد که شهید نواب آنان را وفاداران به اسلام توصیف و برخی ازجمله مرحوم حیدر رحیم پور ازغدی پدر استاد حسن رحیم پور ازغدی آنان را مبارزین اسلام نامیده اند) پس از آزادی عبد خدائی (مهر 1332) میباشد و محتوی نامه هیج سنخیتی با شخصیت دکتر سید حسین فاطمی و ارتباط صمیمی وی با آن شهید بزرگوار و فدائیان اسلام ندارد . جای تعجب است که برخی سایتها و رسانه ها از جمله : http://www.navabsafavi.com 🔹ندانسته از این نامه به عنوان نامه شهید نواب به دکتر سید حسین فاطمی یاد کرده اند ! @sayyedmojtabanavvabesafavi
از راست به چپ ۱_ علی رحیم پور اصفهانی ، ۲_مرحوم پدرم سید علی ضیائی و ۳_سید احمد فاطمی با کلاه پوستی مخصوص فدائیان اسلام ، بجز مرحوم پدرم دوتن دیگر هنوز در قید حیاتند . @sayyedmojtabanavvabesafavi