eitaa logo
فدائیان اسلام
124 دنبال‌کننده
643 عکس
77 ویدیو
9 فایل
بزرگداشت نام و یاد همه شهداء بویژه شهداء فدائی اسلام و رهبر‌عالیقدرش حضرت سید مجتبی نواب صفوی ارتباط با مدیر : @AGHAYEZIA
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالعزیز لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله الاسلا م یعلوا ولا یعلی علیه اسلام برتر از همه چیز وهیچ چیز برتر از اسلام نیست . آیت الله جوادی آملی و بیان مطلبی قابل تأمّل در مورد شهید و یارانش که بیانگر اوج عظمت و مظلومیت آن بزرگان است : ایشان در ذیل این سخن شریف که «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» می فرمایند: اينها [نواب و یارانش] بزرگاني بودند كه در راه دين تلاش و كوشش كردند. هيچ ... مددي به حسبِ ظاهر نداشتند؛ نه دولت با آنها بود؛ نه حوزه با آنها بود؛ نه مراجع با آنها بودند؛ بالأخره هيچ كسي كمكشان نكرد. [البته] كسي از مراجع مخالف نبود اما قدرت نداشتند تأييد كنند️ اين كار شهيد بود. 🔹دو خاطره از آیت الله جوادی آملی، در مورد ابعاد معنوی فدائیان اسلام ⬇️ 🔵 تا آدم اينها را از نزديك نمي‌ديد آنچه را كه در روايات مربوط به صدر اسلام است كه ايمان درباره عمار ياسر «مِن فرقه الي قدمه» رسوخ كرده است، باور كردنش سخت بود! 🔵ادبِ اينها انسانيّت اينها شرف اينها شهامت اينها خضوع اينها تقواي اينها! 🌹[شهید سیدهاشم حسینی] مدّتها در درس مرحوم آقاي شعراني مي‌آمد يك وقت نشد ما مثلاً تَرك اَولايي، طنزي چيزي از او بشنويم! اين تازه جزء مردان شماره دوم و سوم بود كه با [مرحوم شهيد] نوّاب همكاري مي‌كرد. 🌹آن روزي كه مرحوم واحدي را محاكمه مي‌كردند بعضي از بزرگان تهران... آمدند به مدرسه مَروي ـ ما آن ‌وقت جزء طلبه‌هاي مدرسه مروي بوديم ـ گفتند شما [در] اين جلسهٴ محاكمهٴ واحدي و اينها, [اينها] را تنها نگذاريد. 🔹بعضي از ما طلبه‌هاي مدرسهٴ مروي رفتيم در محكمه, ديديم اينها كه در صف اول نشستند دارند محاكمه مي‌شوند اصلاً كالبدر اللامع‌اند كالجبل الراسخ‌اند هيچ خبري از ترس [در آنها] نيست!.. اينها اصلاً هيچ تكان نمي‌خوردند! اين همان «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» است. https://eitaa.com/s_m_nb
دو خاطره از آیت الله جوادی آملی، در مورد ابعاد معنوی فدائیان اسلام ⬇️ 🔵 تا آدم اينها را از نزديك نمي‌ديد آنچه را كه در روايات مربوط به صدر اسلام است كه ايمان درباره عمار ياسر «مِن فرقه الي قدمه» رسوخ كرده است، باور كردنش سخت بود! 🔵ادبِ اينها انسانيّت اينها شرف اينها شهامت اينها خضوع اينها تقواي اينها! 🌹[شهید سیدهاشم حسینی] مدّتها در درس مرحوم آقاي شعراني مي‌آمد يك وقت نشد ما مثلاً تَرك اَولايي، طنزي چيزي از او بشنويم! اين تازه جزء مردان شماره دوم و سوم بود كه با [مرحوم شهيد] نوّاب همكاري مي‌كرد. 🌹آن روزي كه مرحوم واحدي را محاكمه مي‌كردند بعضي از بزرگان تهران... آمدند به مدرسه مَروي ـ ما آن ‌وقت جزء طلبه‌هاي مدرسه مروي بوديم ـ گفتند شما [در] اين جلسهٴ محاكمهٴ واحدي و اينها, [اينها] را تنها نگذاريد. 🔹بعضي از ما طلبه‌هاي مدرسهٴ مروي رفتيم در محكمه, ديديم اينها كه در صف اول نشستند دارند محاكمه مي‌شوند اصلاً كالبدر اللامع‌اند كالجبل الراسخ‌اند هيچ خبري از ترس [در آنها] نيست!.. اينها اصلاً هيچ تكان نمي‌خوردند! اين همان «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» است. 🔷 ارزش‌های انقلاب اسلامی👇 https://telegram.me/joinchat/A4MpEDxC8WW1Vr0U40nN1A @sayyedmojtabanavvabesafavi
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و بیان مطلبی قابل تأمّل در مورد و یارانش که بیانگر اوج عظمت و مظلومیت آن بزرگان است : ایشان در ذیل این سخن شریف که «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» می فرمایند: اينها [نواب و یارانش] بزرگاني بودند كه در راه دين تلاش و كوشش كردند. هيچ ... مددي به حسبِ ظاهر نداشتند؛ نه دولت با آنها بود؛ نه با آنها بود؛ نه با آنها بودند؛ بالأخره هيچ كسي كمكشان نكرد. [البته] كسي از مراجع مخالف نبود اما قدرت نداشتند تأييد كنند️ اين كار شهيد بود. @sayyedmojtabanavvabesafavi
برادر دینی عزیز آقای محمد شجاعی از علاقه مندان وفادار به و زیر‌را از قول مرحوم پدرشان راجع به آن شهید بزرگوار نقل فرموده اند ،عینا جهت اطلاع دوستان تقدیم میگردد : [۱/۱۷،‏ ۲۱:۵۹] ب..: سلام ۱_خاطره زیر از مرحوم جلیل شجاعی( ) درباره در زمانی که نواب در در شرکت نفت کار می‌کرده. خاطره ای که تا حالا در هیچ کتابی نوشته نشده. [۱/۱۷،‏ ۲۱:۵۹] ب..: خاطره ارسالی از پدرم جلیل شجاعی است که سه ماه پیش از درگذشتش نقل کرده است. (تولد 1310 و وفات روز جمعه 30 مهر 1400). این خاطره مربوط به سال 1322 هست که در آن زمان او 12سال داشت و کارگر رسمی شرکت نفت بود.(حکم استخدام پدرم در یازده سالگی هنوز موجود است، در ضمن او سه ماهه بوده که یتیم شده و خانوادگی برای پیداکردن کار از کازرون به آبادان مهاجرت کردند) پدرم این خاطره را پیش از آن بارها با نقل بیشتری تعریف کرده بود. (فیلم و تصویر آنها نیز موجود است) پدرم می گوید: نواب صفوی در آن زمان حدود 19سال داشت و هنوز نشده بود و در شرکت‌ نفت کار می‌کرد. او در قسمت وُرْکشاپ،‌ و بی نظیری بود و آموزش می‌داد. (ورکشاپ (work shop) یعنی کارگاه آموزشی که در آن به صورت فشرده مهارتی را یاد می‌دهند. مثلا ورکشاپ نقاشی، عکاسی، بازیگری، آرایشگری، سیم کشی برق، لوله کشی و تراشکاری و...) پدرم، جلیل شجاعی ادامه می‌دهد: (در سال 1322) روزی عده ای از طرف دربار برای بازدید به شرکت نفت قسمت وُرکشاپ آمدند که در بین آنان زنی بی‌ با وضع زننده بود که یک در کنار او راه می‌رفت. نواب صفوی که راه رفتن آخوند درباری را در کنار آن زن نیمه عریان می‌بیند برآشفته می شود و به آخوند می گوید تو آخوند واقعی نیستی بلکه تو هستی و دربار برای ضربه زدن به دین، لباس آخوندی را به تنت پوشانده، دست از این کار بردار و این لباس را آلوده نکن (و سخنان دیگری که بین آنان رد و بدل می‌شود) در این هنگام‌ کارگران به حمایت از نواب صفوی بر می‌خیزند و آخوند درباری را سرزنش می کنند و کار به مشاجره کشیده می‌شود. دراین لحظه مأموران و پلیس شرکت نفت باخبر می‌شوند و فوراً خود را به آنجا می‌رسانند تا به او دستبند بزنند، نواب می‌گوید من خودم می‌آیم و نیازی به دستبند نیست، اما آنان توجهی نکردند و به او دستبند زدند و بردند و او را بلَک لیست کردند. (یعنی او را جزء لیست سیاه قرار دادند) و اخراج کردند... گفتنی است که در آن زمان علاوه بر پدرم جلیل دو برادر دیگرش(عموهایم) یکی 26 ساله به نام خلیل و یکی 19 ساله به نام «حَمَدی» جزء کارگران شرکت نفت بودند. حَمَدی همسن نواب و با او رفیق بوده و نقش آن دو در بیداری کارگران را از زبان بازماندگان جداگانه در کتاب خاطرات نوشته ام. پدرم جلیل شجاعی در خاطرات دیگری می‌گوید: (بعد از اخراج نواب از شرکت نفت) حَمَدی در حالی که دست مرا گرفته بود و در پیاده رو ایستاده بوديم یک ماشین او را زد و دستش شکست، ابتدا او را به کلانتری و سپس بیمارستان بردند. من و برادرم و مادرم هر روز به او سر می‌زدیم و قرار بود مرخص شود. یک روز حمدی به ما گفت هوا بارانی است فردا نمی‌خواهد به دیدنم بیایید. پس فردا که رفتیم دیدیم پارچه ای روی تخت او کشیده اند. گفتیم کو پسرمان؟ گفتند مُرد. هرچه مادرم و برادرم التماس کردند که جنازه را نشان‌مان بدهند نشان ندادند و گفتند ما خودمان او را دفن کردیم و هرچه‌ التماس کردیم که قبرش را نشان‌مان بدهید، نشان ندادند. عمویم خلیل می گفت شخصی گفت پیگیری نکنید که خطر دارد. و این شد عاقبت دردناک عموی ما که مادربزرگم «بی بی» تا آخر عمر می‌سوخت و می‌گریست و می‌گفت من جنازه بچه ام را ندیدم. متأسفانه چه بسیار از را با کشته اند که هیچ کس اطلاع ندارد و تاریخ در هیچ کجا نامشان را ثبت نکرده و داغ آنها فقط دل مادرشان را سوزانده است. ۲_خاطرات پدر از شهید نواب صفوی هم‌زمان با پدرم، شهید والامقام نواب صفوی نیز در شرکت نفت کار می‌کرد. او از روزی شهره شد که یک به کارگری ایرانی ( ) زد و نواب به دفاع از او برخاست و کارگران را به و فراخواند. بعد از آن نواب بین کارگران محبوبیت پیدا کرد و همه¬جا از او به نیکی یاد می‌کردند. در حدود سال 1370 که این خاطره را از پدرم شنیدم با خود گفتم نواب صفوی در شرکت نفت آبادان چکار می‌کرده؟ شاید پدرم او را با دیگری اشتباه گرفته، از این جهت بی‌اعتنا از کنار آن گذشتم تا آنکه سال‌ها بعد در کتاب « » که توسط منتشر شده بود، این حادثه را خواندم و این سرنخی شد تا خاطرات پدرم را بیشتر واکاوی کنم. نواب صفوی در آن زمان نوزده سال داشت و هنوز را تشکیل نداده بود. ا
فدائیان اسلام
سمت راست سید‌ محمود ضیائی ( مدیر ملتمس دعاء گروه ) سمت چپ مرحوم احمد منتظری فرهنگی از فدائیان اسلام
در شاخه ای از که بعضا ( ازجمله مرحوم پدر ) آنان را با عنوان یاد کرده اند ،تشکیل شده بود که هدایت فکری و اعتقادی آنان بر عهده علمای مجاهد اعلام حضرات مرحومان آیات عظام آقا ، وحاج ( مشهور به ) و زعامت سیاسی و تشکیلاتی آنان با مرحوم حاج ( معروف به یا که معروف ومعرف حضور تمامی پیشاهنگان انقلاب اسلامی و بزرگان مجاهد دینی از جمله ادام الله ظله میباشد .) قرار داشت. اعضاء این گروه جوانانی از اقشار مختلف شامل تجار،کسبه ، بازاریان ، فرهنگیان و پهلوانان مؤمن و شجاع از جمله : مرحوم ( بازرگان) ، مرحوم (آهنگر)، مرحوم (کشاورز) ، مرحوم (فرهنگی)، مرحوم (جوراب باف ) ، مرحوم ، مرحوم ، (بازرگان)، مرحوم (بلور فروش) ،مرحوم (فرهنگی)، (کسبه) ، (که بعد از شهادت مرحوم نواب به تغییر نام داد گویا ایشان یکی از کاندیداها برای ترور بعد از عملیات نا موفق بوده است ) و ....بودند علی رحیم پور: نخستین آشنایی ما با شهید نواب صفوی در مشهد به ماجرای برمی گردد. پس از اعدام او، به دست برادران امامی، شهید نواب مدتی به مشهد آمد و به واسطه _تبریزی با مرحوم آشنا شد و همین آشنایی نخستین حلقه ارتباط نواب با علاقه مندان به حرکت اسلامی را در مشهد ایجاد کرد. بعدها مرحوم ضیائی افراد دیگری را جذب کرد و یک گروه ۱۵نفره از علاقه مندان شهید نواب در مشهد به وجود آمد که نخستین حرکت های اسلامی را با شیوه او در مشهد آغاز کردند. آیة الله تبریزی نشریه «خداپرستی» را به درخواست اعضای این گروه به زبان ساده منتشر کرد. تبریزی به درخواست آقایان: ، ، و چند نفر از مدیران و فرهنگیان عصرهای جمعه جلسه برقرار می نمود. در یکی از روزها حضور ، و به این جلسه، شکوه خاصی داد. آنگاه که سید حسین امامی اخبار اعدام کسروی را برای آیه الله تبریزی بازگو می کرد، شادی فراوانی در خانه معظم له ایجاد شد و آشیخ غلامحسین احساس خود را از ترور کسروی چنین بیان می کند: « حاضرم نیم قرن نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ بودن، نوشتن، گفتن، تبلیغ کردن را بدهم به این بچه های پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و در عوضش اجر کشتن کسروی را بگیرم. » سید محمود ضیائی @sayyedmojtabanavvabesafavi