هوالعزیز
لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله
الاسلا م یعلوا ولا یعلی علیه
اسلام برتر از همه چیز وهیچ چیز برتر از اسلام نیست .
آیت الله جوادی آملی و بیان مطلبی قابل تأمّل در مورد شهید #نواب_صفوی و یارانش که بیانگر اوج عظمت و مظلومیت آن بزرگان است :
ایشان در ذیل این سخن شریف که «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» می فرمایند:
اينها [نواب و یارانش] بزرگاني بودند كه در راه دين تلاش و كوشش كردند. هيچ ... مددي به حسبِ ظاهر نداشتند؛
نه دولت با آنها بود؛
نه حوزه با آنها بود؛
نه مراجع با آنها بودند؛
بالأخره هيچ كسي كمكشان نكرد.
[البته] كسي از مراجع مخالف نبود اما قدرت نداشتند تأييد كنند️
اين كار شهيد #نواب_صفوي بود.
🔹دو خاطره از آیت الله جوادی آملی، در مورد ابعاد معنوی فدائیان اسلام ⬇️
🔵 تا آدم اينها را از نزديك نميديد آنچه را كه در روايات مربوط به صدر اسلام است كه ايمان درباره عمار ياسر «مِن فرقه الي قدمه» رسوخ كرده است، باور كردنش سخت بود!
🔵ادبِ اينها انسانيّت اينها شرف اينها شهامت اينها خضوع اينها تقواي اينها!
🌹[شهید سیدهاشم حسینی] مدّتها در درس مرحوم آقاي شعراني ميآمد يك وقت نشد ما مثلاً تَرك اَولايي، طنزي چيزي از او بشنويم! اين تازه جزء مردان شماره دوم و سوم بود كه با [مرحوم شهيد] نوّاب همكاري ميكرد.
🌹آن روزي كه مرحوم واحدي را محاكمه ميكردند بعضي از بزرگان تهران... آمدند به مدرسه مَروي ـ ما آن وقت جزء طلبههاي مدرسه مروي بوديم ـ گفتند شما [در] اين جلسهٴ محاكمهٴ واحدي و اينها, [اينها] را تنها نگذاريد.
🔹بعضي از ما طلبههاي مدرسهٴ مروي رفتيم در محكمه, ديديم اينها كه در صف اول نشستند دارند محاكمه ميشوند اصلاً كالبدر اللامعاند كالجبل الراسخاند هيچ خبري از ترس [در آنها] نيست!.. اينها اصلاً هيچ تكان نميخوردند! اين همان «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» است.
#فدائیان_اسلام
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
https://eitaa.com/s_m_nb
✅ #نواب_صفوی
دو خاطره از آیت الله جوادی آملی، در مورد ابعاد معنوی فدائیان اسلام ⬇️
🔵 تا آدم اينها را از نزديك نميديد آنچه را كه در روايات مربوط به صدر اسلام است كه ايمان درباره عمار ياسر «مِن فرقه الي قدمه» رسوخ كرده است، باور كردنش سخت بود!
🔵ادبِ اينها انسانيّت اينها شرف اينها شهامت اينها خضوع اينها تقواي اينها!
🌹[شهید سیدهاشم حسینی] مدّتها در درس مرحوم آقاي شعراني ميآمد يك وقت نشد ما مثلاً تَرك اَولايي، طنزي چيزي از او بشنويم! اين تازه جزء مردان شماره دوم و سوم بود كه با [مرحوم شهيد] نوّاب همكاري ميكرد.
🌹آن روزي كه مرحوم واحدي را محاكمه ميكردند بعضي از بزرگان تهران... آمدند به مدرسه مَروي ـ ما آن وقت جزء طلبههاي مدرسه مروي بوديم ـ گفتند شما [در] اين جلسهٴ محاكمهٴ واحدي و اينها, [اينها] را تنها نگذاريد.
🔹بعضي از ما طلبههاي مدرسهٴ مروي رفتيم در محكمه, ديديم اينها كه در صف اول نشستند دارند محاكمه ميشوند اصلاً كالبدر اللامعاند كالجبل الراسخاند هيچ خبري از ترس [در آنها] نيست!.. اينها اصلاً هيچ تكان نميخوردند! اين همان «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» است.
🔷 ارزشهای انقلاب اسلامی👇
https://telegram.me/joinchat/A4MpEDxC8WW1Vr0U40nN1A
#فدائیان_اسلام
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
@sayyedmojtabanavvabesafavi
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آیت_الله_جوادی_آملی و بیان مطلبی قابل تأمّل در مورد #شهید #نواب_صفوی و یارانش که بیانگر اوج عظمت و مظلومیت آن بزرگان است :
ایشان در ذیل این سخن شریف که «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» می فرمایند:
اينها [نواب و یارانش] بزرگاني بودند كه در راه دين تلاش و كوشش كردند. هيچ ... مددي به حسبِ ظاهر نداشتند؛
نه دولت با آنها بود؛
نه #حوزه با آنها بود؛
نه #مراجع با آنها بودند؛
بالأخره هيچ كسي كمكشان نكرد.
[البته] كسي از مراجع مخالف نبود اما قدرت نداشتند تأييد كنند️
اين كار شهيد #نواب_صفوي بود.
@sayyedmojtabanavvabesafavi
برادر دینی عزیز آقای محمد شجاعی از علاقه مندان وفادار به#فدائیان_اسلام و #شهید #نواب_صفوی #خاطرات زیررا از قول مرحوم پدرشان راجع به آن شهید بزرگوار نقل فرموده اند ،عینا جهت اطلاع دوستان تقدیم میگردد :
[۱/۱۷، ۲۱:۵۹] ب..:
سلام
۱_خاطره زیر از مرحوم جلیل شجاعی(#کارگر #شرکت_نفت_آبادان ) درباره #نواب_صفوی در زمانی که نواب در #آبادان در شرکت نفت کار میکرده.
خاطره ای که تا حالا در هیچ کتابی نوشته نشده.
[۱/۱۷، ۲۱:۵۹] ب..: خاطره ارسالی از پدرم جلیل شجاعی است که سه ماه پیش از درگذشتش نقل کرده است. (تولد 1310 و وفات روز جمعه 30 مهر 1400).
این خاطره مربوط به سال 1322 هست که در آن زمان او 12سال داشت و کارگر رسمی شرکت نفت بود.(حکم استخدام پدرم در یازده سالگی هنوز موجود است، در ضمن او سه ماهه بوده که یتیم شده و خانوادگی برای پیداکردن کار از کازرون به آبادان مهاجرت کردند) پدرم این خاطره را پیش از آن بارها با نقل بیشتری تعریف کرده بود. (فیلم و تصویر آنها نیز موجود است)
پدرم می گوید:
نواب صفوی در آن زمان حدود 19سال داشت و هنوز #طلبه نشده بود و در شرکت نفت کار میکرد. او در قسمت وُرْکشاپ،#تراشکار_ماهر و بی نظیری بود و آموزش میداد.
(ورکشاپ (work shop) یعنی کارگاه آموزشی که در آن به صورت فشرده مهارتی را یاد میدهند. مثلا ورکشاپ نقاشی، عکاسی، بازیگری، آرایشگری، سیم کشی برق، لوله کشی و تراشکاری و...)
پدرم، جلیل شجاعی ادامه میدهد:
(در سال 1322) روزی عده ای از طرف دربار برای بازدید به شرکت نفت قسمت وُرکشاپ آمدند که در بین آنان زنی بی#حجاب با وضع زننده بود که یک #آخوند_درباری در کنار او راه میرفت.
نواب صفوی که راه رفتن آخوند درباری را در کنار آن زن نیمه عریان میبیند برآشفته می شود و به آخوند می گوید تو آخوند واقعی نیستی بلکه تو #مزدور_رژیم هستی و دربار برای ضربه زدن به دین، لباس آخوندی را به تنت پوشانده، دست از این کار بردار و این لباس را آلوده نکن (و سخنان دیگری که بین آنان رد و بدل میشود)
در این هنگام کارگران به حمایت از نواب صفوی بر میخیزند و آخوند درباری را سرزنش می کنند و کار به مشاجره کشیده میشود.
دراین لحظه مأموران و پلیس شرکت نفت باخبر میشوند و فوراً خود را به آنجا میرسانند تا به او دستبند بزنند، نواب میگوید من خودم میآیم و نیازی به دستبند نیست، اما آنان توجهی نکردند و به او دستبند زدند و بردند و او را بلَک لیست کردند. (یعنی او را جزء لیست سیاه قرار دادند) و اخراج کردند...
گفتنی است که در آن زمان علاوه بر پدرم جلیل دو برادر دیگرش(عموهایم) یکی 26 ساله به نام خلیل و یکی 19 ساله به نام «حَمَدی» جزء کارگران شرکت نفت بودند. حَمَدی همسن نواب و با او رفیق بوده و نقش آن دو در بیداری کارگران را از زبان بازماندگان جداگانه در کتاب خاطرات نوشته ام.
پدرم جلیل شجاعی در خاطرات دیگری میگوید:
(بعد از اخراج نواب از شرکت نفت) حَمَدی در حالی که دست مرا گرفته بود و در پیاده رو ایستاده بوديم یک ماشین او را زد و دستش شکست، ابتدا او را به کلانتری و سپس بیمارستان بردند. من و برادرم و مادرم
هر روز به او سر میزدیم و قرار بود مرخص شود. یک روز حمدی به ما گفت هوا بارانی است فردا نمیخواهد به دیدنم بیایید. پس فردا که رفتیم دیدیم پارچه ای روی تخت او کشیده اند. گفتیم کو پسرمان؟ گفتند مُرد. هرچه مادرم و برادرم التماس کردند که جنازه را نشانمان بدهند نشان ندادند و گفتند ما خودمان او را دفن کردیم و هرچه التماس کردیم که قبرش را نشانمان بدهید، نشان ندادند.
عمویم خلیل می گفت شخصی گفت پیگیری نکنید که خطر دارد.
و این شد عاقبت دردناک عموی ما که مادربزرگم «بی بی» تا آخر عمر میسوخت و میگریست و میگفت من جنازه بچه ام را ندیدم.
متأسفانه چه بسیار از #مبارزان را با #آمپول_هوا کشته اند که هیچ کس اطلاع ندارد و تاریخ در هیچ کجا نامشان را ثبت نکرده و داغ آنها فقط دل مادرشان را سوزانده است.
۲_خاطرات پدر از شهید نواب صفوی
همزمان با پدرم، شهید والامقام نواب صفوی نیز در شرکت نفت کار میکرد. او از روزی شهره شد که یک #کارفرمای_انگلیسی به کارگری ایرانی (#کارگر_ایرانی ) #سیلی زد و نواب به دفاع از او برخاست و کارگران را به #اعتراض و #تظاهرات فراخواند. بعد از آن نواب بین کارگران محبوبیت پیدا کرد و همه¬جا از او به نیکی یاد میکردند.
در حدود سال 1370 که این خاطره را از پدرم شنیدم با خود گفتم نواب صفوی در شرکت نفت آبادان چکار میکرده؟ شاید پدرم او را با دیگری اشتباه گرفته، از این جهت بیاعتنا از کنار آن گذشتم تا آنکه سالها بعد در کتاب « #رهبری_به_نام_نواب » که توسط #مرکز_اسناد_انقلاب_اسلامی منتشر شده بود، این حادثه را خواندم و این سرنخی شد تا خاطرات پدرم را بیشتر واکاوی کنم.
نواب صفوی در آن زمان نوزده سال داشت و هنوز #گروه_فداییان_اسلام را تشکیل نداده بود. ا
فدائیان اسلام
سمت راست سید محمود ضیائی ( مدیر ملتمس دعاء گروه ) سمت چپ مرحوم احمد منتظری فرهنگی از فدائیان اسلام
در #مشهد_مقدس شاخه ای از #فدائیان_اسلام که بعضا ( ازجمله مرحوم #حاج_حیدر_رحیم_پور_ازغدی پدر #حسن_رحیم_پور_ازغدی ) آنان را با عنوان #مبارزین_اسلام یاد کرده اند ،تشکیل شده بود که هدایت فکری و اعتقادی آنان بر عهده علمای مجاهد اعلام حضرات مرحومان آیات عظام آقا #سید_یونس_اردبیلی ، #سید_محمد_هادی_میلانی وحاج #شیخ_غلامحسین_تبریزی ( #عبد_خدائی مشهور به #حاج_شیخ_غلامحسین_ترک ) و زعامت سیاسی و تشکیلاتی آنان با مرحوم حاج #سید_علی_ضیائی ( معروف به #آقا_ضیاء یا #آسید_علی_آقای_ضیاء که معروف ومعرف حضور تمامی پیشاهنگان انقلاب اسلامی و بزرگان مجاهد دینی از جمله #مقام_معظم_رهبری ادام الله ظله میباشد .)
قرار داشت.
اعضاء این گروه جوانانی از اقشار مختلف شامل تجار،کسبه ، بازاریان ، فرهنگیان و پهلوانان مؤمن و شجاع از جمله :
مرحوم #حاج_غلامرضا_بهزادیان ( بازرگان) ، مرحوم #حاج_اسماعیل_رسولی_تهرانی (آهنگر)، مرحوم #حاج_محمد_رضا_افشار_یزدی (کشاورز) ، مرحوم #آقا_رضا_ظریف (فرهنگی)، مرحوم #احمد_نجاران (جوراب باف ) ، مرحوم #سید_علی_آقائی ، مرحوم #قدمعلی_پاشائی ، #سید_احمد_فاطمی (بازرگان)، مرحوم #محمد_علی_مدبر (بلور فروش) ،مرحوم #احمد_علی_منتظری (فرهنگی)، #علی_رحیم_پور_اصفهانی (کسبه) ، #مهدی_موسی_زاده (که بعد از شهادت مرحوم نواب به #فرجو تغییر نام داد گویا ایشان یکی از کاندیداها برای ترور #علاء بعد از عملیات نا موفق #مظفر_علی_ذوالقدر بوده است ) و ....بودند
علی رحیم پور:
نخستین آشنایی ما با شهید نواب صفوی در مشهد به ماجرای #اعدام_کسروی برمی گردد. پس از اعدام او، به دست برادران امامی، شهید نواب مدتی به مشهد آمد و به واسطه #آیت_الله_حاج_شیخ_غلامحسین _تبریزی با مرحوم #سید_علی_ضیائی آشنا شد و همین آشنایی نخستین حلقه ارتباط نواب با علاقه مندان به حرکت اسلامی را در مشهد ایجاد کرد. بعدها مرحوم ضیائی افراد دیگری را جذب کرد و یک گروه ۱۵نفره از علاقه مندان شهید نواب در مشهد به وجود آمد که نخستین حرکت های اسلامی را با شیوه او در مشهد آغاز کردند.
آیة الله تبریزی نشریه «خداپرستی» را به درخواست اعضای این گروه به زبان ساده منتشر کرد. تبریزی به درخواست آقایان: #محمد_تقی_شریعتی، #مهذب، #صعودی و چند نفر از مدیران و فرهنگیان عصرهای جمعه جلسه #تفسیر برقرار می نمود. در یکی از روزها حضور #نواب_صفوی،#سید_عبدالحسین_واحدی و #سید_حسین_امامی به این جلسه، شکوه خاصی داد. آنگاه که سید حسین امامی اخبار اعدام کسروی را برای آیه الله تبریزی بازگو می کرد، شادی فراوانی در خانه معظم له ایجاد شد و آشیخ غلامحسین احساس خود را از ترور کسروی چنین بیان می کند:
« حاضرم نیم قرن نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ بودن، نوشتن، گفتن، تبلیغ کردن را بدهم به این بچه های پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و در عوضش اجر کشتن کسروی را بگیرم. »
سید محمود ضیائی
@sayyedmojtabanavvabesafavi