📛تنبیه وحشیانه زنان پُرحرف و غرغرو در قرون وسطی
⁉️باورتون میشه حدود ۵٠٠ سال پیش، شوهران قرون وسطایی همسران پُرحرفشون رو چطور تنبیه میکردن! اصلا مگه نیاز به تنبیه بود! زنی که طبق طبیعتش حرف زدن رو دوست داره...
👇بگم؟
😱😳 با گذاشتن پوزهبندفلزی روی دهانشون‼️
♨️ این دستگاه #شکنجه و #تحقیر عمومی که با نام «افسار زنان غرغرو» شناخته میشد بیشتر تو انگلستان و اسکاتلند و تو قرن ١۶ و ١٧ استفاده میشده .
♨️این افسار شامل یه #دهان_بند آهنی با یه چارچوب آهنی بود که دور سر قرار میگرفت. وقتی این دستگاه پوشیده میشد،زن نه میتونست حرف بزنه و نه چیزی بخوره تازه بعضیشون، میخهایی داشتن که وقتی افسار قفل میشد، وارد دهان میشده و مانع هرگونه حرکت دهان میشد😱
♨️بالای این افسار آلمانی یک زنگوله داشت تا توجه بیشتری رو جلب کنه و باعث تحقیر و #سرزنش بیشتر زنان بشه.
تو اسکاتلند، زنِ افسار بسته رو تو خیابانها میگردوندن.😔 [1]
♨️ این تنبیه یک قرن رواج داشت، اما تو بخشهایی از اروپا مثل آلمان، تا اوایل ۱۸۰۰ میلادی به عنوان مجازات استفاده میشد.😱😔
❤️بنازم به دینم اسلام که از ١۴٠٠ سال پیش، زن رو گـ🌹ــل میدونه و پیامبرمون فرمودن: "هر چه ایمان بنده افزایش یابد، عشق وی به زنش بیشتر می شود "(2)😇
🔺ایشون تنبیه زنان رو انقدر مذموم میدونستن که فرمودن :
"هر مردى که به صورت همسرش سیلى بزند. خدا به فرشته مأمور دوزخ دستور می دهد که در دوزخ هفتاد سیلى بر صورتش بزند و هر مردى که دستش را بر موهاى زن مسلمانى بگذارد (براى اذیت موى سرش را بگیرد) در دوزخ دستش با میخ هاى آتشین کوبیده می شود." (3)
هدایت شده از KHAMENEI.IR
حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت مرحوم مغفور آیتالله حاج شیخ یوسف صانعی را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسماللهالرحمن الرحیم
درگذشت مرحوم مغفور آیتالله آقای حاج شیخ یوسف صانعی رضواناللهعلیه را به فرزندان و خاندان مکرّم و به برادر معززّ و محترم ایشان و نیز به شاگردان و علاقمندان و دوستان آن عالم بزرگوار تسلیت عرض میکنم. آن مرحوم از شاگردان پر تلاش درسهای فقه و اصول و از نزدیکان حضرت امام خمینی اعلیاللهمقامه بودند و پساز پیروزی انقلاب در مسئولیتهای مهمّ قضائی و غیره به خدمت اشتغال داشتند و امید است این همه مقبول درگاه احدیّت و موجب اعتلای مقامات اخروی ایشان باشد. رحمت و مغفرت حضرت حق را برای آن مرحوم مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۲۲ شهریور ۱۳۹۹
کانال سید مجید موسوی
حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت مرحوم مغفور آیتالله حاج شیخ یوسف صانعی را تسلیت گفتند. متن
تعابیر رهبری چقدر با تعابیر ما فرق داره نه؟
رهبری کمتر میشه کسانی را که ما آیت الله میدونیم به آیت الله خطاب کنند
خدایا این مصلحته یا حقیقت؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 همگی برای شفای استاد شیخ حسین انصاریان دست به دعا بر میداریم
ما غلام نوکران اباعبدالله هستیم... 😭
دوستان عزیز
یک نظر سنجی درباره #پرداخت_ایتا داریم
@eitaiha
خواهش میکنم #انتشار بدید و همگی مشارکت کنید
چرا از پرداخت ایتا استفاده میکنید؟
چرا از پرداخت ایتا استفاده نمیکنید؟
پیشنهاداتتون برای بهتر شدن خدمات پرداخت چیست؟
پیشنهاداتتون برای افزایش قابلیتهای پرداخت چیست؟
جوابهاتون را به این آیدی بفرستید
@majd_h1365
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
♦️ابتلای ۳۹ دانش آموز در الشتر لرستان به کرونا
سرپرست فرمانداری الشتر:
🔹از ۱۵شهریور تا دیروز ۳۹دانش آموز در مقاطع مختلف تحصیلی در شهرستان سلسله استان لرستان به بیماری کرونا مبتلا شدند.
🔹در روزهای ۲۰ و ۲۱شهریور ماه ۱۸ دانش آموز در این شهرستان کرونایی شدند.
🔹دانش آموزان مبتلا شده بین ۷ تا ۱۷ سال سن دارند.
🔹همه دانش آموزان مبتلا به کرونا در شهرستان سلسله جزء کسانی بودند که مدرسه رفته اند./مهر
@jaarchi
کانال سید مجید موسوی
♦️ابتلای ۳۹ دانش آموز در الشتر لرستان به کرونا سرپرست فرمانداری الشتر: 🔹از ۱۵شهریور تا دیروز ۳۹دانش
معلمین عزیز جان بچه هاتون بیخیال حضوری بشید
طرف ماسک بچش رنگی بوده رفته برگشته با ماسک سفید اومده مادرش میگه ماسکت کو ، گفته با دوستم عوض کردیم😕
مصاحبه علی هاشمی بارادیو.mp3
10.61M
مصاحبه آقای هاشمی (روحانی جوانی که شادی منحصر به فردش به خاطر رای آوردن نامزد منتخبش معروف شد)
هدایت شده از رجعت عیسی ع
👆زائرن از نوع مسیحی اروپاییش..
در جزیره پاناجیا تینوس یونان که سالانه هزاران زائر رابه خود جلب میکنه؛ از لنگرگاه تا #کلیسا سینه خیز میرن، تا ثواب بیشتری کسب کنن!
این نوع رفتار در پیروان ادیان، علی الخصوص مسیحیان زیاده، هرگز رسانه ای نمیشه، می دونین چرا؟
چون رسانه دست صهیونیسم مسیحیه و یهودیه و اون ها هرگز اِجازه نمیدن چنین اخباری منتشر بشه، از آنسو به وسیله ی همین ابزار رسانه با اِنتشار تصاویر غیرمعقول از عدّه ای ، اسلام را آنطور که خودشان می خواهند به جهانیان معرّفی می کنند.
🔷 @bazgashteeisamasih 🔹
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...
نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
منبع: (@dralihaeri)
@haerishirazi
داستان بسیار جالب: 😨😨
من یه معلول ضایعه نخاعی هستم که از گردن به پایین فلجم.
اوائل بیماریم یه روز روی تختم بودم که پسر ۵ ساله ام چادر مادرش رو پوشید و اومد جلوی من برا شیرینکاری ، همین دیدمش خنده ام گرفت، پسرم هم با دیدن خنده من خجالت کشید و شروع کرد به دویدن ، همینطور که می دوید داشتم نگاهش میکردم که یکدفعه چادر، زیر پاهاش گیر کرد و با صورت خورد به میز شیشه ای جلوی مبل، صورتش پاره شد و حسابی خون اومد ،همه این صحنه ها رو با چشم خودم دیدم ولی هیچ کاری برا جگر گوشم نتونستم بکنم 😭😭 حتی نمیتونستم بغلش کنم و آرومش کنم
خلاصه صورت پسرم بخیه خورد و خوب شد ولی غم و غصه اینکه نتونستم براش کاری کنم خیلی اذیتم میکرد تا اینکه یاد یک نفر و داستانش افتادم و بالاخره آروم شدم:
یکدفعه به یاد امام سجاد علیه السلام تو کربلا افتادم، وقتی که از صبح عاشورا یا دید و یا شنید که یکی یکی عزیزانش رو شهید کردن ولی بخاطر مریضی سختی که داشت نمی تونست کاری کنه.
داداش علی اکبرش رو قطعه قطعه کردند، نتونست بره کمک😭😭
پسر عموهاش قاسم و عبدالله ، پسر عمه هاش، عموهاش رو همه رو کشتن ولی فقط دید و زجر کشید
تیر به گلوی نازک داداش کوچیکش خورد ولی نتونست....😭😭😭
تا اینکه عصر عاشورا صدای( هل من معین یعیننی ) باباش حسین رو شنید، خواست سینه خیز به طرف دشمن بره که عمه اش زینب نذاشت 😭😭
تازه از غروب عاشورا ، کتک زدن زنها و بچه ها شروع شد ولی ... 😭😭
برای یه مرد این داغها رو دیدن و اینکه نتونه کاری کنه و بعدشم ۳۵ سال زنده بمونه خیلی خیلی خیلی سخته
⬛️ شهادت امام سجاد علیه السلام اسوه صبر و ایستادگی تسلیت
#ارسالی
برای نویسنده دعا کنید🌹