eitaa logo
یقظه
87 دنبال‌کننده
38 عکس
17 ویدیو
0 فایل
سید محسن شمسا طلبه حوزه علمیه انقلاب اسلامی @mohsen_shamsa
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم این سروده تقدیم میشه به روح زمانه، خمینی کبیر رضوان الله علیه انشالله مقبول بیوفتد... تضمینی از شعر بهار... ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند ای مظهر عزت و صلابت وا گو ز وطن جلال و شوکت از کشور اهل بیت عترت از مهد دلیری و شهامت از مردم با وفا و غیرت از ملت عاشق شهادت لب بازکن ای سپید صورت شیرین دهن و شمشاد قامت من مظهر  عزت و جلالم گویم سخنی زصدق و جانم ایران شده بود مملو از جور ایران عزیز کشور نور شاهنشه ما به فکر خویش است نی در سر خویش فکر پیش است مردم به تلاطم و تمنا رفتند پی سید و مولا آن کس که محمدیست سیرت وز جلوه حیدریست صورت ای روح خدا ای خمینی ای نوح زمانه ای حسینی چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و در خون بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی، تویی همان مشت افکن به زمین عصای خود را حیرت زده ام نمای خود را خمار نما مرا ز میخانه و نی آزاد نما ز غیر خمخانه و می بیدار بکن من ز هواخواهی خویش هشیار نما مرا ز بیداری خویش http://eitaa.com/yaqqzeh
سرباز نظام تجربیات انتخابات ۱ ظهر جلسه شروع عملیات انتخاباتی رو تو مدرسه برگزار کردیم همون جا قرار کار میدانی رو با رفقا گذاشتیم. هدفمون تلاش برای مشارکت بیشتر مردم تو انتخابات بود. حدود 8 نفر اعلام آمادگی کردن که بیان دو تا منطقه رو برای کار شناسایی کرده بودیم یکی نیروگاه یکی هم بازار امابا توجه به تجربه حدس زدم که احتمالا تعدادی از بچه ها نیان و کار اول متمرکز باشه بهتره هم استرس بچه ها میریزه هم کار قوی تر از آب در میاد همین طور هم شد عملا شدیم ۵ نفر نزدیک برنامه بود که فهمیدم وقت دکتر دخترم جابجا شده و مجبورم دیرتر به رفقا ملحق بشم حدود ساعت 7 کارم تموم شد و با محمد که فرمانده عملیات بود تماس گرفتم پکر بود و اصلا پالس مثبت نگرفته بود سریع خودمو بهشون رسوندم هر کدوم از بچه ها یه گوشه از بازار داشتند با مردم صحبت می کردند جمع شدیم تا ببینیم چه تصمیمی بگیریم دیدم بعضا روحیه بچه ها خوب نیست چند ساعت راه رفته بودند و اون انتظاری که داشتند برآورده نشده بود یه دفعه به ذهنم رسید یه کاری کنیم که هم روحیه بچه ها شاید بهتر بشه و هم فضای بازار به هم بریزه به بچه ها گفتم باید از مدد گرفت به بچه ها گفتم میرم بالای صندلی می ایستم و فرازی از وصیت نامه رو بلند می خونم رفقا اولش موافق نبودن و گفتن جواب نمی ده کسی جمع نمیشه اما گفتم آخرش اینه که من ضایع میشم و اشکالی نداره حالت عادی تن صدای من کم هستش و اون روز گوشم هم گرفته بود ولی گفتم هر چی در توان دارم میذارم یه فضای مناسب کنار یه بستنی فروشی که شلوغ هم بود پیدا کردیم و رفتم بالا مردم رو دعوت کردم که می خوام راجع به یه شخصیت عزیز باهاتون صحبت کنم و کلماتی راجع به سردار گفتم یه عده شاید کپ کردن که این حاج آقا چی چی می خواد بگه اوائل صحبت بود که یه صدای خیلی بلندی از پشت سر اومد که بیا پایین! اما توجهی بهش نکردم مردم گوشی هاشون رو در آوردن و فیلم می گرفتن و برخی هم با علامت لایک تشویق می کردن! اما در این میون یه خانم به ظاهر محجبه که فکر می کردی سوپر حزب اللهیه اومد جلو و احساس کردم منتظر فرصتیه که چیزی بگه تا فرصتی پیدا کرد شروع کرد به اعتراض که شما دارید از خون شهید سوء استفاده می کنید. نمیدونم شاید برداشت اشتباهی از صحبت ها کرده بود اما در جوابش گفتم که شهید، بود و نباید شخصیت او را تحریف کرد. هویت شهید با نظام اسلامی در هم آمیخته است. درست می گفت ما داشتیم از راه و مرام شهید استفاده می کردیم اما نه سوء استفاده. خلاصه با توجه به خستگی رفقا هم روحیه شون عوض شد و هم بستری برای گفت و گو با مردم فراهم شد. با اینکه شخصیتا آدم خجالتی هستم و تجربه اولم بود و آمادگی قبلی هم نداشتم اما به لطف خدا و مدد شهید از نظر رفقا تجربه خوبی بود. http://eitaa.com/yaqqzeh https://t.me/yaqqzeh