در زندان تنهاییها، در کوچه پس کوچههای گمگشتگیها، در میان گرداب سوالهای بیجواب، در برابر آماج امواج قضاوتها، سرسام از صدای خرد شدن از قساوتها، سیلاب سهمگین ستمها که دین و دنیا را میبرد به نابودی، مزهی تلخ و زننده دروغگوییها و بوی تعفن دوروییها، تحمل رنج و درد زخمها از بیوفایی و نامردمیها و در دنیای تاریک و کور گناهکاریها؛ همراه تویی، راهنما و یار تویی، محافظ و ناجی تویی، درمان و التیام و شفا تویی، عطر امید و ترنم مهر تویی..
الهی دنیای تاریک ما را به نور هدایتت روشنایی بخش..
یا رب نور و الظلام..
|برداشتی از فراز بیست و ششم جوشن کبیر..|
-راحلانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | الی الحبیب
خدا میدونه دلتنگیم آقا
خیلی وقته نرفتیم کربلا
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#هُوَالمُصَوِّر
سوز دل این روزهایم، سوزیست که هزار
روز تشنگی و عطش در مقابلش هیچ است.
سوزی در عطش روزه!
این حال چقدر یاد آور صحنه ای است
میان آشوب جنگ و عطش عاشورا،
وقتی که شاهزاده از شاه طلب آب میکند
در حالی که میداند آبی نیست،
آنقدر این سوز در قلب او شدت یافته بود
که میدان جنگ را خالی میکند...!
.
انگار بی تابی این سوز، او را از خود
بی خود کرده... انگار میخواهد درون
خود را از میان گردابی جدا کند تا بتواند
جنگش را تمام کند!
گرداب شوق... سوز وصل!
.
تن چاک چاکش بعدِ شهادت چه شهادتی
میداد حال درون و شوق خواستنش را...
مثل بیابان ترک خورده از عطش، انگار
تمامش ترک خورده بود...
انگار تمام روحش عجله داشت
برای وصل و تنش یاری کرده بود...
انگار از تمام زخمها وصل شده بود!
این روزها سرگیجه گرفتم میان این
گرداب سوز و عطش وصل!
.
اما انگار راه را نمیدانم برای جدا شدن
از گرداب و ادامه دادن به جهاد نفس،
چقدر بی پناهم... چقدر جای خالی کسی
را در این دنیا احساس میکنم که
میتوانست نظر لطفی به سوز قلبم کند
و بگوید: دلسوخته...
...عن قریب سیرابت میکنم!
خدایا به لبهای عطشان از روزه و
دلهای سوخته از هجر و فراق...
به های های گریه بر بلور پر تَرَک علی اکبرع
سوز فراق و عطش دلهایمان را سیراب کن
به دست حسین زمانمان!
اللهم عجل لولیک الفرج
#رکعت_نشین
#یاس_فاطمی🌱•°
Abbas Meftah - (@madahionline) - 004.mp3
7.88M
مرحوم #حاج_عباس_مفتاح
〖 گل باغم پرپره؛ پاره پاره پیکره〗
سینهزنی سنتی❣
...♡
13.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صالحین تنها مسیر
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت2⃣4⃣ تن رها لرزید. لرزید از آن اخم های به هم گره خورده... از آن توپی
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃
#قسمت3⃣4⃣
رها یخ کرد،صدرا دست روی سرش گذاشت،خانم لب گزید.
"شد آنچه نباید میشد!"
در را خود رویا باز کرد، آمده بود حقش را بگیرد... پا پس نمیکشید... آیه که وارد شد، حاج علی یا الله گفت.
صدرا: بفرمایید حاجی! شرمنده سر وصدا کردیم، شب اولی آرامش شما
به هم خورد!
صدرا دست پاچه بود. حرف های رویا واقعا شرمسارش کرده بود، اما آیه آرام بود.
مثل همیشه آرام بود:
_فکر کنم شما اومدید با من صحبت کنید.
_با تو؟ تو کی باشی که من بخوام باهات حرف بزنم؟
_شنیدم به رها گفتی با دوست پاپتیت باید از این خونه بری، اومدم ببینم مشکل کجاست!
_حقته...هرچی گفتم حقته!شوهرت مرده؟خُب به دَرَک!به من چه؟چرا پاتو توی زندگی من گذاشتی؟چرا تو هم عین این دختره هَوار زندگی من شدی؟
_این دختره اسم داره! بهت یاد ندادن با دیگران چطور باید صحبت کنی؟این بارِ آخرت بود! شوهر من مرده؟ آره! مُرده و به تو ربطی نداره!همینطور که به تو ربط نداره که من چرا توی این خونه زندگی میکنم!
من با محبوبه خانم صحبت کردم، هم ایشون راضی بودن هم آقای صدرا!
شما کی هستید؟ چرا باید از شما اجازه بگیرم؟
رویا جیغ زد:
_من قراره توی اون خونه زندگی کنم!
آیه ابرویی بالا انداخت:
_اما به من گفتن که اون خونه مال آقا صدرا و همسرشه که میشه رها!
رها هم با اومدن من به اون خونه مشکلی نداره،
راستی... شما برای چی باید اونجا زندگی کنید؟
رها سر به زیر انداخت و لب گزید. صدرا نگاهش بین رها و آیه در گردش بود. هرگز به زندگی با رها در آن خانه فکر نکرده بود! ته دلش حالش رفت برای مظلومیت همسرش!
مجبوبه خانم نگاهش خریدارانه شد. دخترک سبزه روی سیاه چشم، با آن قیافه ی جنوبی اش، دلنشینی خاصی داشت...
دخترکی که سیاه بخت شده بود!
رویا رنگ باخت... به صدرا نگاه کرد. صدرایی که نگاهش درگیر رها شده
بود:
_این زندگی مال من بود!
آیه: خودت میگی که بود؛ یعنی الان نیست!
_شما با نقشه زندگی منو ازم گرفتید!
آیه: کدوم نقشه؟ رها رو به زور عقدکردن که اگه نقشه ای هم باشه از اینطرفه نه اونطرف!
_این دختره قرار بود...
آیه میان حرفش دوید:
_رها!
_هرچی! اون قرار بود زنعموی صدرا بشه،نه خود صدرا؛ من فقط دو روز با دوستام رفتم دماوند، وقتی برگشتم، این دوست شما، همین که همهش خودشو ساکت و مظلوم نشون میده،شده بود زن نامزد من!شده بود هَووی من!
آیه: اگه بحث هوو باشه که شما میشید هووی رها! آخه شما زن دوم میشید، با اخلاقی که از شما دیدم خدا به داِدهمسرتون برسه!
صدرا فکر کرد "رها گفته بود آیه جزو بهترین مشاوران مرکز صدر است؟ پس آیه بهتر میداند چه میگوید!"
رویا پوزخندی زد:
_شما هم میخواید به جمع این هووها بپیوندید؟!
صدرا اخم کرد و محبوبه خانم سرش را از خجالت پایین انداخت. چه میگفت این دخترک سبک سر؟ شرمنده ی این پدر و دختر شده بودند،
شرمنده ی مردِ شهیدش!
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃
#قسمت4⃣4⃣
آیه سرخ شد و لب گزید،اشک چشمانش را پُر کرد...رها سکوت را شکست تا قلب آیه اش نشکند
این بغض فروخورده مقابل این دخترک نشکند:
_پاتو از گلیمت درازتر نکن! هرچی به من گفتی، سکوت کردم، با اینکه حق با تو نبوده و نیست، بازم گفتم من مداخله نکنم؛ اما وقتی به آیه میرسی اول دهنتو آب بکش! اگه تو به هر قیمتی دنبال شوهری و برات مهم نیست اون مرد زن داره یا نه، تو ما رسم و آیین بعضی زندگیها ادب و نجابت هنوز هست! آیه بارضایت صاحب خونه اینجاست، پس رفع زحمت کن!
_صدرا! این دختره داره منو بیرون میکنه!
صدرا رو از رویا برگرداند:
_اونقدر امشب منو شرمنده کردی که دلم میخواد خودم از این خونه بیرونت کنم!
_مامان جون... شما یه چیزی بگید! صدرا حقِ منه، من اومدم حقمو بگیرم!
محبوبه خانم: اومدی حقتو بگیری یا آبروی منو ببری؟ فکر میکردم خانمتر از این حرفا باشی!
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید!
صدرا: هستم!
رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت دربرمیداشت که صدایی مانعش شد:
_من شرمنده ی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه!
صدرا ادامه ی حرف مادرش را گرفت:
_به خدا شرمنده ام حاجی!
حاج علی: شرمنده ی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای مظلومیت رها خانم بود که اومد!
حاج علی که با آیه اش رفت،
صدرانگاهش به رها افتاد:
_تو هم وکیل خوبی هستیا! به دردخودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی!
محبوبه خانم: حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته!
رها: شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید!
رها رفت و جوابی به حرفهای زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط
رفت...
"کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آنسو میرفت! دل به طلبکاریت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی! کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که
بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیه ی روزهایت خاتون؟ به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگی هایت گشته ام! من درگیر توئم رها..."
رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند!
رها که سر بر بالین نهاد، بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیه ای که تا آمد شد پشت...شدپناه!
برای حرف های تلخ رویایِ همسرش اشک ریخت،
رو به آسمان کرد:
_خدا... آیه میگه هرچی شد بگو "شکر" باشه، منم میگم شکر!
رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید....
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
🌸دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان🌸
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
✅اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
🤲خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان.⚘
ذکر روز جمعه:اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ⚘
Baqara_aye (266)-2.mp3
7.39M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید
🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۶ (بخش دوم)
استاد فیاض بخش
🔸روز هفدهم ماه مبارک رمضان:
امام زینالعابدین علیهالسلام: «إنّ مِن أخلاقِ المُؤمنِ الإنفاقَ على قَدرِ الإقتارِ..»
از خصلتهاى مؤمن، انفاق كردن به اندازه تنگدستى است.
(تحتالعقول، ج۱، ص۲۸۲)
#دلنوشته
#ماه_مبارک_رمضان
🌸سحر هفدهم.....
✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود.
بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است.
❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود. چاره ای ندارد،جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد.
و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دائماً بر گستره دلم، سنگینی می کند!
❄️سنگین شده ام.... دلبرم
اصلا دیگر دلی برایم نمانده، که تو دلبرش باشی...
و این سنگینی، شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند.
❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم.
و تازه میفهمم، که فاصله مــن تا تــو فقط همیــن یک قدم است؛ خودِ خودِ خودم!
✨پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید.
💢سحر هفدهم... عجیب از بوی طبابت تو، پر شده است.
میدانی..!؟
انقدر دلم را قرص کرده ای، که هرگاه دلم بیمار می شود، هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند.
زیرا به اعجاز سرانگشتانِ طبیبم، ایمان دارم.
❄️ کتاب نسخه های تو را باز می کنم.
تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم.
اما، یادم می آید؛
تمام سطر سطرِ نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور، سَرَک می کشند.
طبیب من...
درد دلــ💔ـم را... سـامـان می دهی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛برنائب برحق امامت صلوات
🌼برصاحب انوار قیامت صلوات
💛خواهی که به روز حشر نگردی مایوس
🌼بفرست به پیشگاه مهدی صلوات
🍃🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💛مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌷🌷🌷🌷🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
🔏 نکات جزء 17
🌷سوره انبیا🌷
☑️ ۱- اگر چیزی را نمیدانی از اهل فن بپرس ،پرسش کلید علم و دانایی است (۷)
☑️ ۲-مرگ حتمی است ،خدا ما را با بدیها و خوبیها کاملاً آزمایش میکند (۳۵)
☑️ ۳- روز قیامت اگر عملت به اندازه دانه خردلی هم باشد به حساب آورده میشود. (۴۷)
☑️ ۴-دنبال خدایی باش که او تو را حفظ کند نه اینکه تو مواظبش باشی از بین نرود. (۶۸)
☑️ ۵- خودت را به خدا بسپار اگر تو را در آتشم بیندازند، آتش را برایت سرد و سلامت می کند (۶۹)
☑️ ۶- خودت را به خدا بسپار اگر دشمن برایت نقشه بکشد، خدا آن را برمیگرداند (۷۰)
☑️ ۷- هر وقت گرفتار شدی مثل نوح دعا کن خداوند تو را از اندوه بزرگ نجات می دهد (۷۶)
☑️ ۸-اگر در دریای مشکلات غرق شدی ،تسبیح خدا کن تو را نجات خواهد داد(۸۸)
☑️ ۹- در انجام کار نیک سرعت بگیر،خدا را با شوق بخوان،خاشع باش،تا دعایت مستجاب شود(۹۰)
☑️ ۱۰- مریم پاکدامن بود،خداهم به او پسری داد که نشانه ای معجزه آسا برای جهانیان باشد(۹۱)
☑️ ۱۱- آینده جهان دست بندگان صالح خداست(۱۰۵)
🌷سوره حج🌷
☑️ ۱۲-کسانی که از روی تکبر مردم را از راه خدا گمراه کنند در دنیا دچار رسوایی و در آخرت دچار عذاب سوزان میشوند (۹)
☑️ ۱۳- اگر خدا را فقط هنگام منافع پرستش کرده، با رسیدن نیکی آرام شده و با آزمایش سخت از او رو برگردانی، در دنیا و آخرت زیان میبینی (۱۱)
☑️ ۱۴- حرمتهای الهی را بزرگ بشمار «حرمت خدا را نگهدار»(۳۰)
☑️ ۱۵-نشانههای خدا را بزرگ بشمار، این کار حاکی از تقوای دل توست (۳۲)
☑️ ۱۶-خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع می کند (۳۸)
☑️ ۱۷- خداوند خیانت پیشگان بسیار ناسپاس را دوست ندارد (۳۸)
☑️ ۱۸- هر وقت امکانات و قدرت پیدا کردی اول نماز را اقامه کن بعد زکات بده و امر معروف نهی از منکر کن(۴۱)
☑️ ۱۹-آنچه در آسمانها و زمین است فقط از آن خداست (۶۴)
☑️ ۲۰-مردم را همیشه به سوی پروردگار دعوت کن (۶۷)
☑️ ۲۱- به خدا واقعا معرفت پیدا کن (۷۴)
☑️ ۲۲- اگر میخواهی رستگار شوی، ایمان ،رکوع ،سجده، پرستش خدا و کار نیک انجام بده (۷۷)
🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کلید ظهور امام عصر (عج)
🎙 #استاد_عالی
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرج