eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌿 یا محمّد! دل این قوم برایت تنگ است! توی زیارت روز شنبه که زیارت حضرت رسول است، یک تکه اش هست که غم عظیمی دارد. یعنی نمی‌شود که به حوصله بخوانم و به آن تکه برسم و دلم نگیرد. که دلم تنگ نشود. که زمزمه نکنم: «تو همانی که دلم لک زده لبخندش را/ او که هرگز نتوان یافت همانندش را...» که دلم بودنشان را نخواهد. که از ذهنم نگذرد: کاش بود، کاش از نزدیک درک‌شان می‌کردم، کاش اویس آن روز بود و آن دعایی که باید را می‌کرد؛ که: خدا بهترین خَلق‌ش را از ما نگیرد...‌‏ همانجای زیارت که می‌گوید: «سه بار بگو؛ إِنّا لله و إِنّا إِلَـيْهِ راجِعُون» بعد میگوید: «اُصِبنا بِکَ یا حَبیبَ قلُوبِنا...» از همین «اُصِبنا»یش قلبم فشرده می‌شود. حالِ مصیبت زده را خوب می‌فهمم. خطاب می‌کند «یا حبیبَ قلوبنا» و از همان حاء ِ حبیب، همه‌ی لطافت و مهربانی می‌ریزد توی قلبم. می‌نشیند بر جانم. می‌خوانم: یا حبیبَ قلوبنا... و انگار کسی دستش را می‌گذارد بر سینه ام تا پُر از سکینه و آرامش شود و مصیبتِ از دست دادن، دردِ کمتری بیاورد.‌‏ می‌گوید: «اُصِبْنا بِکَ یا حَبیبَ قُلُوبِنا، فَما اَعْظَمَ الْمُصیبَةَ بِکَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْىُ، وَ حَیْثُ فَقَدْ ناکَ، فَاِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، یا سَیِّدَنا یا رَسُولَ الله...‏ محبوب دل‌هاى ما! ما به واسطه‌ی شما مصیبت زده ایم! به راستى چه اندازه بزرگ است مصیبت تو که بدان جهت وحى از ما منقطع گشته و مبتلا به فقدان تو شدیم. پس ما هم از آن خداییم و مسلّماً به سویش باز می‌گردیم. اى آقاى ما! اى رسول الله...‌‌‌‌‏» واقعاً می‌شود اینها را خواند و دل تنگ نشد؟! که به خاطر از دست دادن و نداشتن بهترین خلق خدا -رحمة للعالمین- بر زمین و در کنارمان، دلمان نگیرد؟ می‌شود؟! دلمان تنگ است و دور افتاده ایم، کاش لااقل امام مان که از نسل و جنس آن پیامبر است، زودتر بیاید و حضورش را درک کنیم... اللهم إنا نشکوا إلیک فقد نبینا و غیبة ولینا... 💚💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان گرامی کانال امیدوارم حالتون خوب باشه ان شاءالله ازامشب باما همراه باشید با رمان 🌷عاشقانه مذهبی غروب شلمچه 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جفاست ✍خدا دائما مشغول بنده خود است جفاست عبد الهی اشتغال به معبود خود نداشته باشد.
خانواده آسمانی ۲۹.mp3
13.02M
۲۹ ♥خداوند، عشق به خود را در ذات همه انسان‌ها قرار داده است. و برای درک بهتر این عشق، جلوه هایی از خود را در وجود چهارده معصوم علیهم‌السلام قرار داده است. - هدف خداوند از این کار چه بوده؟ - مگر نمیتوان بی واسطه عاشق خداوند بود؟ 🎤 🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨ 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ ┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق و دلتنگی در میان کوچه پس کوچه های کفر راز نگاه و عشق آسمانی و... وصال، میان سرزمین های عاشقی و پروانگی عشقی به وسعت فرسنگ ها ... 🌹هرشب باماهمراه باشید🌹 عاشقانه ای برای تو❤️
♦️ 📚 رمان عاشقانه مذهبی ♦️ قسمت 1⃣ ♦️با من ازدواج میکنید؟ توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن... توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ کنجکاو شدم... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم! ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم حتی حرف نزده بودیم! حالا یه باره پیشنهاد ازدواج؟ پیشنهاد احمقانه ای بود!!!... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم... بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما... پرید وسط حرفم: به خاطر این نیست در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم،برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم... همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم! تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه... دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش...