eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ اعتقادی ۱۴۰۲/۴/۱۷ مناسبت: سالروز غدیر , عید الله الاکبر و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام موضوع: سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم حضرت موسى(علیه‌السلام) به صراحت و روشنى، برادرش حضرت هارون(علیه‌السلام) را خليفه و جانشين خود قرار داد. ايشان بنى‌اسرائيل را كه بيش از هفتاد هزار نفر بودند جمع نمود و به آن‌ها تأكيد كرد كه هارون جانشين و خليفه من است و همه باید امر او را اطاعت كنيد. وقتى كه ايشان براى مدت كوتاهى به كوه طور به ميهمانى پروردگار رفت، تكليف مردم كاملاً مشخص شده بود و بايد در اين ايام از هارون تبعيت مى‌كردند. هنوز مدت يك ماه از غيبت موسى سپرى نشده بود كه فتنه سامرى برپا شد و بين مردم اختلاف پيش آمد. پس از آن كه سامرى، گوساله طلا را به آن‌ها نشان داد، بنى‌اسرائيل هارون، خليفه مسلّم خود را كه از جانب حضرت موسى تعيين شده بود، رها نموده و در اطراف سامرى اردو زدند؛ لذا در مدت كوتاهى هفتاد هزار نفر از همان قوم بنى‌اسرائيل كه خلافت هارون را با گوش خود از حضرت موسى شنيده بودند و وجوب اطاعت هارون برايشان بديهى بود، هارون را رها كرده و گرفتار دسيسه سامرى گوساله پرست شدند. حتى وقتى كه هارون آن‌ها را منع كرد، در صدد قتل وى بر آمدند. آن قدر هارون اذيت شد كه در برگشت از كوه طور، نزد موسى رفت و شكايت و درد دل نمود. اين شكايت در قرآن مجيد چنين آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِی [اعراف/150] اين قوم من‌را خوار و ضعيف ساختند و مى‌خواستند من‌را به قتل برسانند». حال با این اوصاف و با این آیه‌های قرآنی می‌توان گفت که سامری به حق بوده است و هارون ناحق⁉️ به خاطر این‌که صحابه بزرگ و نزدیک موسی(علیه‌السلام) به سامری پیوستند⁉️ آیا این سخن پذیرفتنی است❓ آیا مورد قبول است که بگوئیم چون قوم موسی به سامری روی آوردند، به خاطر نبودن نص صریح بر جانشینی هارون بود⁉️ آیا درست است که قوم موسی(علیه‌السلام) کلمات و گفته‌های موسی(علیه‌السلام) را تاویل ببرند و بگویند که ما از کلماتی که در مورد جانشینی هارون گفته شده بود این طور فهمیده‌ایم❓}}}- اگر از غدیر تا رحلت پیامبر ۷۰ روز بود،ولی از غیبت حضرت موسی علیه السلام تا آمدنش 40 روز بود و موسی زنده بود ولی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته بود؛همانطور که اکثر اصحاب حضرت موسی علیه السلام گوساله پرست شدند، اکثر یاران پیامبر ما نیز در سفارش غدیر را رها کردند، و امام علی علیه السلام مجبور شد کلمات حضرت هارون را بکار ببرد که «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِی [اعراف/150] اين قوم من‌را خوار و ضعيف ساختند و مى‌خواستند من‌را به قتل برسانند». امام علی علیه السلام در باره علت کنار گذاشتن ایشان بعد از غدیر فرمودند: 1⃣ در حقيقت، يك خودخواهي بود و رياست طلبي و خودكامگي بود. يك دسته به خاطر حسادت، آمدند اين زياده‌خواهي و خودخواهي و انحصار طلبي را بخيلانه و حسودانه، از ما گرفتند و يك عده هم از كنار غصب خلافت، سخاوتمندانه گذر كردند و حوصله دفاع از حق ما را نداشتند، و از ما و سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دفاع نكردند. فرداي قيامت، خداوند داور است و بازگشت همه به سوي خداست. 📚(نهج البلاغه محمد عبده، ج2، ص64) 2⃣ دلیل بعد کینه‌ای بود که از امام علیه السلام بخاطر جنگهای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند—احقادا بدریه و خیبریه و حنینیه— 🤲 پروردگارا: ایمان همراه با عمل به دستورات دین را به ما عطا بفرما به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ اي آفتـاب حُسن به زيبائيت سلام وي آسمــان فضل به دانائيت سلام در صبر شاخصي به شکيبائيـت سلام تنها تو کاظمي که به تنهائيت سلام (ع)🌺 🌺
🔅گذرنامه‌ای از امیرالومنین علی علیه السلام🔅 🔰 ابو‌سعید خدری می‌گوید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: 🔰 روز قیامت، خداوند به دو ملک، امر می‌کند که کنار صراط بنشینند و به کسی اجازه رد شدن ندهند؛ مگر اینکه گذرنامه از علی‌ابن‌ابی‌طالب گرفته باشد. ❇️ اگر گذرنامه نداشته باشد، خداوند به آن دو ملک، امر می‌کند آن شخص را نگه دارند و از او سؤال کنند، اگر نتوانست جواب آن دو را بدهد، با بینی در جهنم پرتش کنند. 🔰این همان آیه ایست که فرمود: آنها را نگه دارید و از آنها سؤال کنید. 🔰ابو سعید خدری گفت: عرض کردم یا رسول الله! پدر و مادرم به فدای شما، علی، چه گذرنامه‌ای باید بدهد؟ 🔰فرمودند باید با نور درخشانی، روی برگه‌ای، نوشته باشد: "لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله" 📌 برگرفته از جلسات «صد منقبت امیرالمؤمنین در منابع اهل سنت» https://eitaa.com/mohabbatkhoda
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚪 تو را باب الحوائج نامیدند که هیچ خواهشى در آستانه کرامتت بى‌پاسخ نمی‌ماند. 💝حضرت باب الحوائج کاش دریابی مرا از راه دور... 💚السلام علیک یا موسی بن جعفر ﷺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🌸🍃🦋🍃🌸♥️ 🔴 امام موسي کاظم عليه السلام 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ولِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، 🌹اَلسَّلامُ‏ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ وَابْنَ اَمينِهِ، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ‏ الْهُدى‏، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى‏، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ‏ عِلْمِ النَّبِيّينَ، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نآئِبَ الْأَوْصِيآءِ السَّابِقينَ، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ‏ الْمُرْسَلينَ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الصَّالِحُ مرسل 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الزَّاهِدُ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الْعابِدُ، 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ، 🌹اَلسَّلامُ‏ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ، ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى‏ بْنَ جَعْفَرٍ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ 🌹اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكَ، وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ، ✨‏وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ، وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللَّهِ، 🌹وَاَقَمْتَ‏ اَحْكامَ اللَّهِ، وَتَلَوْتَ كِتابَ اللَّهِ، ✨‏َوصَبَرْتَ عَلَى الْأَذى‏ فى‏ جَنْبِ اللَّهِ، 🌹وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى‏ اَتيكَ الْيَقين. ♥️🌸🍃🦋🍃🌸♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
ناحلہ قسمت_صدونود_وسه دستم و جلو دهنم گرفتم و پلکام و بستم که اشکام راه خودشون و پیدا کردن و از روی
ناحلہ قسمت_صدونود_وچهار با سلیقه ی خوب مادرم،اتاقش قشنگترین قسمت خونه امون شده بود. محمد همونطور که به لباسای تو کمدش نگاه میکرد گفت :بابایی اسفندماه به دنیا بیا،خب؟ وقتی متوجه نگاه من به خودش شد گفت: دارم با دخترم حرف میزنم تو نگاه نکن خندیدم ونشستم کنار تختش. بالشتش و برداشتم. محمد تو بالشتش یه ضبط گذاشته بود و وقتی فشارش میدادی با صوت زیبایی قرآن تلاوت میشد. میگفت باید عادتش بدیم به این صدا که براش مثل لالایی بشه. ____ محمد نمیدونم برای چندمین بار تسبیح و از سر گرفتم و برای سلامتیشون ذکر گفتم. فضای بیمارستان اذیتم میکرد. کیف وسایل بچه رو دست ریحانه دادم و با اینکه هوا سرد بود رفتم تو حیاط بیمارستان. خداروشکر کردم که مامان فاطمه پرستار همین بیمارستانه و میتونه کنارش بمونه. به ساعتم‌نگاه میکردم که یه قطره بارون رو دستم افتاد. از جام بلند شدم ورفتم‌ سمت ماشینم که بیرون بیمارستان پارک شده بود.به سرعت ماشین و روشن کردم و به طرف شیرینی فروشی حرکت کردم. دل تو دلم نبود. انقدر خوشحال بودم که حواسم پرت شد و خیابون و اشتباه رفتم.راهم خیلی طولانی شد ولی تونستم یه جعبه شیرینی و یه دسته گل بگیرم و برگردم.بارونی که نم نم میزد حالا شدت گرفته بود. ماشین و پارک کردم و با گل و شیرینی تا در ورودی بیمارستان دوییدم. صدای بارون زمینه ی صدای آرامشبخش اذان شده بود. با اینکه زیر بارون خیس شده بودم و از موهام آب میچکید، کنار در بیمارستان ایستادم و با تمام وجودم دعا کردم. مطمئن بودم که تو این زمان دعام حتما مستجاب میشه. ریحانه پشت سر هم زنگ میزد،ولی نمیتونستم زیر این بارون جوابش و بدم. چشم هام و بستم و از خدا خواستم حال فاطمه خوب باشه. زینبم سالم به دنیا بیاد،بتونم اونجوری که میخوام تربیتش کنم،اون راهی و بره که باید بره. ریحانه اونقدر زنگ زد که نتونستم بیشتر  دعا کنم،فقط گفتم خدایا هرچی خیره همون شه،راضیم به رضای تو. رفتم داخل بیمارستان و به تماسش جواب دادم:جانم؟ ریحانه:محمد کجایی تو؟زینبت به دنیا اومد. بدو بیا بیمارستان _فاطمه رو هم دیدی؟حالشون خوبه؟ +حالشون خوبه ولی هیچکدومشون و فعلا ندیدیم. _باشه. اومدم تماس و قطع کردم . اذان هنوز تموم نشده بود. داشتم میرفتم   طبقه بالا پیش ریحانه اینا که پشیمون شدم و راهم و به سمت نمازخونه ی بیمارستان تغییر دادم. نمازم و اول وقت خوندم. بعد خوندن نمازشکر گل و شیرینی و برداشتم و از پله ها با قدم های بلند بالا رفتم. ریحانه تا چشمش به من افتاد دویید وبغلم کرد وگفت: بابا شدنت مبارک داداشی روح الله هم تبریک گفت.علی و زنداداشم بعد من رسیدن و تبریک گفتن. بابای فاطمه سرش شلوغ بود نتونست بیادو زنگ زد.اونقدر خوشحال بودم که نمیتونستم لبخندم و جمع کنم. به دخترم حسادت میکردم. چه زمان قشنگی به دنیا اومده بود! ریحانه با ذوق حرف میزد و منم با اشتیاق بهش گوش میدادم. ریحانه:فکر میکنی شبیه تو باشه یا فاطمه ؟ _دلم میخواد‌ شبیه مادرش باشه میخواست چیزی بگه که نگاش به پشت سرم افتاد و گفت: وای نینی اومد. دویید و از کنارم رد شد. با صدای بلند قربون صدقه بچه ای که تو دستای مادر فاطمه بود میرفت. سرجام ایستاده بودم ونگاشون میکردم. مامانش با دیدن من اومد سمتم و گفت : بیا پسرم،بیا ببین خدا چه دختر نازی بهت هدیه کرده. _فاطمه چطوره؟ +خداروشکر خیلی خوبه جلوتر رفتم و دختر کوچولویی که یه پتوی صورتی دورش پیچیده شده بود و تو بغلم گرفتم. با دیدنش دوباره یاد عظمت خدا افتادم و دلم لرزید،قلبم از همیشه تند تر میکوبید.این حس خوب و اولین بار بود که تجربه میکردم. دست کوچیکش و تو دستم گرفتم.میخواستم بیشتر نگاش کنم که ریحانه از بغلم گرفتش.از مادر فاطمه پرسیدم: _فاطمه کجاست؟میتونم ببینمش؟ +صبر کن،خبرت میکنم مامان با بچه رفت و من دوباره منتظر روی صندلی نشستم. یهو یچیزی یادم اومد و رفتم یه بطری کوچیک آب خریدم و دوباره رفتم بالا و منتظر نشستم. ریحانه با دیدنم گفت:آب سردکن بود که آب چرا خریدی؟ _این آب سرد نیست.واسه خوردن نگرفتم. عجیب نگام کرد.دلم میخواست دوباره دخترم و تو بغلم بگیرم نتونستم خوب نگاش کنم. یخورده منتظر نشستیم که مادر فاطمه دوباره با بچه بهمون نزدیک شد و گفت:بیا دخترتو بگیر برو فاطمه رو ببین؛بردنش بخش. زینب و تو بغلم گرفتم و همه با مادرش رفتیم تا فاطمه رو ببینیم. زنداداش و مامان فاطمه زودتر از من رفتن داخل اتاق.روح الله و علی هم بیرون منتظر موندن. به چهره ی معصومانه ی دخترم زل زدم و تو دلم قربون صدقه ی چشمای بسته اش رفتم. ریحانه دسته گل و دستم داد و باهم رفتیم تو اتاق. فاطمه رو بغل کرد و بعد اینکه بهش تبریک گفت کنار رفت.