نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ
تو آن را به حمد و سپاس خود و افزونى در ثناى خود و بيان مجد و عظمت خود و سپاس نعمت خود و اعتراف به احسان خود و شمارش نعم خود بدل فرماى
♥️ #امام_مهدی(عج) فرمودند:
🌴أنَا الَّذى أخْرُجُ بِهذَا السَیْفِ فَأمْلاَالاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛
🍃 من آن کسى هستم که در آخرالزمان با این شمشیر – ذوالفقار- ظهور و خروج مى کنم و زمین را پر از عدل و داد مى نمایم همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.
📖بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۹٫
#احادیث
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در ابتدای کتاب با عنوان قاسم سلیمانی در یک نگاه به معرفی اجمالی ایشان می پردازد :
قاسم سلیمانی از عشایر طایفه ی سلیمانی است . به روایت تاریخ جد سلیمانی ها امیرمحبت فرزند امیرکمال از عشایر خمسه ی فارس و از سرداران سپاه نادرشاه بود . وی متولد 1337 ( تاریخ شناسنامه 1335 ) قنات ملک از توابع بافت است .
او قبل از انقلاب کارمند سازمان آب بود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اول خرداد سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد . سلیمانی در این باره می گوید : همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت می کردیم و این گونه بود که وارد سپاه شدم .
به دلیل آمادگی جسمانی که او بر اثر ورزش پرورش اندام به دست آورده بود عضو واحد آموزش و مربی پادگان آموزشی قدس شد .
با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه های کشور وی مدتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان حافظت می کرد و دو ماه پس از شروع جنگ همراه سیصد نفر از اولین نیروهای اعزامی از کرمان عازم جبهه ی سوسنگرد گردید و فرمانده دسته شد . شوق و علاقه زیاد سلیمانی به حضور در جبهه و طرح ها و مسائل نظامی باعث شد او که در قالب یک ماموریت 15 روزه وارد جبهه شده بود تا آخر جنگ در جبهه بماند و بازنگردد .
#کتاب_ذوالفقار
#حاج_قاسم_سلیمانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
معرفی_کتاب
ذوالفقار
به قلم علی_اکبر_مزدآبادی
انتشارات یازهرا
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
خوشحال بودم از اینکه، یک نفر قدر دانسته و قبل از اتفاقات هولناک به سراغ دومین محبوب_ایران رفته و خاطرات شفاهیاش را جمع آوری و منتشر کرده است.
مستنداتی که بخشهایی از آن را، جسته گریخته در خاطرات دیگر شهدا، خواندیم و کرور کرور غرّه شدیم از حضور این اسطوره ...
فرصت نکردم تمام کتاب را، قبل از عروجش بخوانم شما بخوانید... میگویند ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازهست... سردار همیشه زندهاست و زنده خواهد ماند...
حالا عجز کلمات را دریافتهام...
حالا که "دیگر صدایش را نمیشنویم" ...
حالا که به یکباره وجود و روحمان مملو از نفرت و خشم است... حالا که ......
کلمات برای وصف حماسه حضورت کم میآورند، پا پس میکشند، ناله میکنند، چهارستون بدنشان به لرزه میافتد ... ظرف کلمات برای شرح اُبهتتان کوچک است.
عکسهای ضمیمه شده انتهای کتاب ، جرقه میشوند برای ازدحام بغضها، سیلاب اشک راه میاندازند، دل میبَرند...
#ذوالفقار
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#راه_روشن
🌹 ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند :
🔺 ﻗﻠﺐﻫﺎ ﺳﻪ ﮔﻮﻧﻪﺍﻧﺪ:
1⃣ﻗﻠﺒﻰ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ
2⃣ﻗﻠﺒﻰ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻋُﻘﺒﺎ
3⃣ﻭ ﻗﻠﺒﻰ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻣﻮﻟﺎ(خدا)
🔻 ﻗﻠﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺳﺨﺘﻰ ﻭ ﺑﻠﺎﺳﺖ. ﻗﻠﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻋُﻘﺒﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﻭﺍﻟﺎﺳﺖ؛ و قلبی كه دلبسته به مولاست هم دنیا دارد، هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد.
📚 موﺍﻋﻆﺍﻟﻌﺪﺩیه ، ص۱۴۶
#راه_روشن
🌹 امام خمینی (ره):
🔺 هر صدايى از هر گوشه جهان از هر حلقوم و از هر موج راديويى براى منطقه بلند شود در رأس برنامههايشان تضعيف و توهين و تحقير ايران است، و آنچه در كشور ما مى گذرد به طور معكوس در سراسر دنيا منعكس مى شود، سازمانهاى به اصطلاح «حقوق بشر» و «شوراى امنيت» و «عفو بينالملل» و ديگران همّ خود را صرف محكوم نمودن اسلام و ايران نموده اند. مدعيان صلحطلبى و انساندوستى با تمام توان سعى در افروختن آتش فتنه و جنگ در همه جا به خصوص در ايران مى نمايند.
📚 صحيفه امام؛ ج۱۸؛ ص۴۶۹
#راه_روشن
🌹 امام خامنهای:
🔺 باید در همه زمینهها از جمله حقوق بشر، تروریسم و جنایات جنگی در مقابل غرب #حالت_هجومی داشته باشیم.
🔻امریکاییها که با پلیدترین و ضدبشری ترین رژیمهای منطقه همکاری دوستانه دارند و این افتضاح بزرگ را در #انتخابات اخیرشان به راه انداختند، انتخابات ملت ایران را مورد هجوم و انتقاد قرار میدهند.
🔺طرفداری ملتها از نظام اسلامی، عقبه مستحکم ماست و این واقعیت امریکاییها را عصبانی کرده و آنها را به فکر چارهای برای مقابله با نفوذ روزافزون ایران انداخته است.
۹۵/۱۲/۱۹
رهبر معظم انقلاب:یاد و نام شهدا باید وارد زندگی بچهها شود
تاکید رهبر انقلاب در دیدار اعضای برگزاری کنگرهی بزرگداشت دو هزار شهید استان بوشهر:
🔹کاری کنید که یاد شهدا و این اشخاص [مجاهد] در ذهن نسلهای جدید ماندگار بشود.
🔹مثلاً رئیسعلی دلواری، آدم به این عظمت، در بین نسل جوان ما چند درصد او را میشناسند؟ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند.
🔹مثلاً روی کتابچههای بچّهها، دفترهای بچّهها، روی پشت جلد کتابها، در خود کتابهای درسی، روی لباسها، عکس اینها، خصوصیّت اینها، اسم اینها [چاپ و] نوشته بشود.
روزی فردی (معاند) آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) و به ایشان عرض کرد:
اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
امام (علیه السلام) در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا مینماید تا سختیهای آن بیماری کفارۀ گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید :
اگر مریض نشد چه ؟
امام (علیه السلام) مجدد فرمودند:
خداوند به او همسایهای بد میدهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفارۀ گناهانش شود.
آن مرد گفت :
اگر همسایۀ بد نصیبش نشد چه ؟
امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند به او دوست بدی میدهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفارۀ گناهان دوست ما باشد.
آن مرد گفت :
اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفارۀ گناهانش شود.
آن مرد گفت :
اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت میفرماید.
باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت:
و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟
امام (علیه السلام) فرمودند :
«به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد »
پس چه زیباست بگوییم :اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
📚(عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية
15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : خداوند انسان را " ویژه " خلق کرده است
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_سعیدی
☑️ @samtekhoda3
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۰۲ - باشه. بیا این سوئیچ شاهرخ سوئیچ را گرفت: - یادت باشه هیچ آرشی وجود نداره! شرو
#رمان_هاد
پارت۱۰۳
- نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با داوود
- شرط؟ سرچی؟
- سریکی از استادها! دقیق نمی دونم. از اینور اونور شنیدم. داوود اونجاست. برو از خودش بپرس
خودش را به داوود رساند.
- داوود؟ اینجا چه خبره؟ سعید دوباره سوتی داده؟
داوود گفت:
- چه جورم!
بعد نگاهی تمسخرآمیز به سعید انداخت و گفت:
- وقتی شرط می بست فکر نمی کرد این بلا سرش بیاد
شروین با هیجان پرسید:
- حالا سر چی شرط بسته؟
- داشت کری می خونه. منم بهش گفتم ثابت کنه. می گفت مهدوی می ره بیلیارد. می گفت رفیق بابکه
شروین آنچه را می شنید باور نمی کرد به سعید خیره شد و داوود ادامه داد:
- می دونستم داره خالی می بنده. وقتی قرار میذاشت خیلی از خودش مطمئن بود ولی دیشب که تو تنها
اومدی باشگاه قیافش دیدنی بود
داوود خندید و شروین با ناباوری و چشمانی که از تعجب گرد شده بود به داوود نگاه کرد و پرسید:
- دیشب؟
- آره! قرار بود مهدوی بیاد اما تو تنها اومدی
شروین هر لحظه که می گذشت تعجبش به خشم تبدیل می شد. باور نمی کرد سعید تمام این مدت برایش
فیلم بازی کرده باشد. شاهرخ دنبال شروین آمد ولی شروین که خشم همه وجودش را گرفته بود به طرف
سعید رفت. سعید دورش تمام شده بود و داشت به سمت جمعیت می آمد که یکدفعه کسی را جلوی خودش
دید. نگاه کرد. شروین بود. شروین دست دراز کرد یقه سعید را گرفت و کشیدش بالا. جمعیت متعجب به
هم نگاه کردند. شروین داد زد:
- برای چی؟ چرا فیلم بازی کردی؟ نامردی هم حدی داره
سعید دست شروین را از یقه اش کند.
- چه خبرته؟ به تو چه ربطی داره؟
- حالا نشونت میدم چه ربطی داره
دوباره یقه سعید را گرفت، دستش را عقب برد اما قبل از اینکه بزند صدائی مانع شد:
- شروین!
صدای شاهرخ بود که از پشت سرش می آمد:
- اشتباه اونو با یه اشتباه بزرگ تر جواب نده
شروین که یک دستش به یقه سعید بود و یک دستش عقب با عصبانیت در چشمان سعید خیره شد.
دوست داشت با همه توانش می زد اما حرف های شاهرخ مانع شد. دندان هایش را به هم فشار داد و بعد
از کلی کلنجار با خودش دستش را انداخت و به طرف شاهرخ برگشت:
- ولی اون فیلم بازی کرد. منو گول زد
- می دونم اما کاری که تو می کنی راه حلش نیست
- پس چی راه حلشه؟ برای تو نقشه کشید. می خواسته آبروتو ببره می دونی به بچه ها چی گفته؟
شاهرخ آرام سر تکان داد:
- آره، شنیدم. ناراحت هم شدم اما این اجازه رو نداری که دست روش بلند کنی
- ولی ...
- ولی نداره، اون اشتباه کرده و من باید باهاش برخورد کنم تو چرا برای خودت دردسر درست می کنی؟ اگر هم به خاطر خودت می زنی پس به اسم من نزن
بعد در حالی که از کنار شروین رد می شد گفت:
- تو دفترم منتظرتم
و رفت. جمعیت نگاهش را از شاهرخ به شروین چرخاند و منتظر عکس العمل شروین شد. سعید با
پوزخندی گفت:
- دیدی که گفت به تو ربطی نداره
شروین از خشم دندان قروچه کرد، دوباره دستش را بالا برد نگاهی از پشت سر به شاهرخ که آرام به
سمت ساختمان می رفت انداخت.
- لعنتی
دستش را انداخت، یقه سعید را ول کرد و با اخم هایی در هم و قدم هائی تند به طرف در دانشکده رفت.
*
روی صندلی پارک نشسته بود، نگاهش به روبرو خیره مانده بود و اتفاقات توی ذهنش مرور می شد.
صدائی که از کنارش آمد او را از فکر بیرون کشید
- فکر می کردم اینجا باشی
شاهرخ بود. کنارش نشست.
ادامه دارد...
✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۰۳ - نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با داوود - شرط؟ سرچی؟ - سریکی از استاد
#رمان_هاد
پارت۱۰۴
- گوشیتم که خاموشه
شروین که همانطور مات مانده بود گفت:
- هنوزم باورم نمیشه سعید این کارو کرده باشه. اون بهترین رفیق من بود. تصور هر چیزی رو داشتم
غیر از این. نمی فهمم مگه من باهاش چه کار کرده بودم؟
- خوشحالم که خودت رو کنترل کردی
- بخاطر تو بهش هیچی نگفتم و گرنه حقش رو میذاشتم کف دستش
- به چه دلیلی؟
شروین به طرف شاهرخ چرخید و با تعجب داد زد:
- به چه دلیل؟ بهتره بگی به چه دلیل نباید این کار رو می کردم؟
- می دونم که از دستش عصبانی و ناراحتی. بهت نارو زد، سعی کرد آبروی منو ببره اما شروین هیچ
کدوم از اینها به تو این اجازه رو نمی ده که با اون گلاویز بشی. چون ازش ناراحتی و یا چون کارش
اشتباه بوده دلیل نمیشه هر کار دلت می خواد بکنی. باید یاد بگیری هیجاناتت رو کنترل کنی
- توهمش از من می خوای این کار بکنم. اون کارو نکنم. پس بقیه چی؟ فقط من درست رفتار کنم؟
- نه! تو هم می تونی درست رفتار نکنی. بهت می گم چون دلم نمی خواد تو هم مثل سعید باشی. اگر فکر می کنی حرف های من اشتباهه می تونی گوش نکنی
- اشتباه نیست اما عملی نیست. وقتی همه هر جور دلشون می خواد رفتار می کنن اگه من خوب باشم چه
فایده ای داره؟
- قراره برای خودت فایده داشته باشد نه بقیه
- اما اگه من هیچی نگم، اگه حقش رو کف دستش نذارم اونوقت فکر می کنه هالوام! فکر می کنه نمی فهمم!
- خب فکر کنه! مگه زندگی تو روی فکر کردن اون می چرخه؟
شاهرخ این جمله را چنان با لحنی بی تفاوت گفت که شروین با ناباوری پرسید:
- یعنی مهم نیست اون راجع به من چی فکر می کنه؟
- اگر تو کار درست رو بکنی، نه! مهم اینه که خودت آرامش داشته باشی. تو هرجور که رفتار کنی
بازم یه عده راجع بهت بد فکر می کنن. پس لااقل درست زندگی کن تا آدم هائی مثل سعید از دستت
ناراحت باشن نه اینکه دوستت داشته باشن
شروین کمی به شاهرخ خیره ماند بعد سرش را چرخاند و در حالی که دست ها را به سینه می زد گفت:
- نه! نمیشه!
شاهرخ به شروین نگاه کرد. او هم به تقلید از شروین شانه ای بالا انداخت، پاهایش را روی هم انداخت،
دست ها را به سینه زد و به جلو خیره شد. شروین با دیدن شاهرخ گفت:
تو چرا اینجا نشستی؟
شاهرخ با ناراحتی گفت:
- خب منم ناراحتم ! من هیچ بدی به سعید نکرده بودم نمی دونم چرا می خواست آبروی منو ببره! واقعاً
چرا این کار رو با من کرد؟
بعد رو به شروین گفت:
- می خوای بریم یه چیزی بگیرم بیام تا حوصلمون سرنره؟
- تو حالت خوبه؟
- ببین، من می گم ما که می خوایم بشینم و بخاطر این نامردی روزگار یه
غصه بخوریم، خب اقلا
چیزی بخوریم که ضعف نکنیم و بهتر بشه غصه خورد. من خیلی گرسنمه
شروین از قیافه شاهرخ خنده اش گرفت.
- دیدی؟ به همین راحتی میشه از کنار اتفاقات گذشت. اگر باور کردی دنیا زودتر از اینکه فکرشو بکنی
تموم میشه می فهمی چیزی وجود نداره که بخاطرش غصه بخوری!
- ولی آدم ناراحت میشه!
- اگر ناراحت نشی که غیرعادی هستی اما اینکه بشینی غصه بخوری چیزی رو عوض نمی کنه
شاهرخ مکث کرد، لبه های پالتویش را به هم چسباند و گفت:
- اگر بخوایم منصف باشیم همش تقصیر اون نبود. وقتی با اونجور آدم ها رفت و آمد می کنیم باید انتظار
همچین چیزهائی رو هم داشته باشیم. خود ما شرایط رو فراهم کردیم
- یعنی تو همینقدر راحت ازش گذشتی؟
- چرا باید به خاطر اشتباه بقیه خودمو رنج بدم؟ می بخشم نه چون اون لیاقت داره بلکه چون خودم
محتاج آرامشم. ترجیح می دم فکر و ذهنم رو درگیر مسائل مهمتری بکنم
- هر چقدر که بیشتر می گذره احساس می کنم کمتر می شناسمت
- باز خوبه اقلا یه کم می شناسی!
شروین نگاهش را به مأمور شهرداری که داشت پارک را جارو می زد دوخت و گفت:
- چرا وقتی علی ازت پرسید گفتی شاید منم مثل شما بشم؟
- چون آدم ها عوض می شن!
- ولی من هیچ شباهتی به تو و عقایدت ندارم
- شاید باورنکنی اما یه روزی من هم شبیه تو بودم، زودرنج عصبی و افسرده ... ده سال تمام طول
کشید تا تونستم بعضی چیزا رو عوض کنم. بارها زمین خوردم اما یه چیزی رو باور داشتم اونم اینکه
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سخنان آرامش بخش مقام معظم رهبری درباره ی این روزهای کشور...
#مقاومت_تا_ظهور
✖️سخنان روز گذشته رهبر انقلاب در مورد #انتظار_فرج
🔺رهبر انقلاب: اینکه میگویند انتظار فرج داشته باشید، یعنی اگر در شدتی قرار دارید، انتظار داشته باشید که آن برطرف شود..
▪️آیتالله خامنهای روز گذشته درابتدای درس، در تفسیر روایت «انتظار الفرج عبادة»: انتظارفرج فقط انتظار فرج به معنای ظهور حضرت ولیعصر سلام الله علیه و عجل الله فرجه و جعلنا الله فداه نیست، مطلق فرج است.
🔹 نفس اینکه انسان انتظار فرج داشته باشد، یعنی اگر در یک شدتی قراردارد، انتظار داشته باشد که آن شدت برطرف بشود.
🔹 این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هرگز در هیچ شرایطی نباید ناامید بشوید، در هیچ شرایط شما #امید را از دست ندهید.
🔹 فرض کنید انسان در یک تونلی گیر افتاده که مدخل تونل را مثلاً یک سنگی بسته، انتهای تونل هم بسته است، در یک چنین وضعی هم انتظار فرج داشته باشید.
🔹 یعنی خدای متعال ممکن است یک تفضلی بکند، فرض کنید گوشهای از سقف بریزد راهی باز بشود انسان بیرون برود.
🔹 در هیچشرایطی انسان نباید احساس بنبست بکند بلکه بایستی همیشه انتظار فرج داشته باشید.
🔺 در مورد این انتظار فرج میفرمایند: عبادت است.
❤️✨❤️
#روایت_معصومین
⚜در برخی احادیث از امام صاق علیه السلام و امام حسین علیه السلام این گونه روایت شده است :
✳️ ای مردم ! خدا مردم را خلق نکرد ، مگر برای اینکه او را بشناسند و هنگامی که او را شناختند ، او را عبادت کنند و هنگامی که او را عبادت کنند ، با بندگی خدا از بندگی غیر او بی نیاز شوند . 👌
✨🌸✨🌸✨
🌹✨
﷽
#سلام_امام_زمانم
سلام مولا و صاحب ما❣
بیا ڪہ بی تو
نہ سحـر را طاقتی اسٺ
و نہ صبـح را صداقتی؛
ڪہ سحـربہ شبنم لطف تو
بیدار میشـود
وصبح، بہ سلام تو
ازجا برمیخیزد...
💗 السلام علیک یابقیه الله💗
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرج
🌹✨