نکات تعجب آمیز خبری :
١- در متن و حاشیه اخبار دیدم که در اسرائیل برخی به مسئولین اجرایی در محافل و میزگردها و گفتگوی تلویزیونی شان اعتراض می کردند! (چیزی که در کشور ما با وجود مسلمان بودن و پیروی از مکتب تشیع امامیه، امکانش ابدا وجود ندارد!!)
٢- دیدم (درنهایت شادمانی) بازگشت جمعی جنگ زدگان جنوب لبنان را با خودرو های خارجی از قبیل :بنز و "ب ان دبلیو " و کره ای و آمریکایی و اروپایی و... (که هرکدامشان در کشور ما حتی به قیمت استوک بالای یک میلیارد تومان در ایران ارزش دارند!!!)
٣- صحبت هایی از رؤسای قوای" مجریه" و "مقننه "که یکی دم از" محرومین" می زند(که بحث نا ترازی ها و عدم ثبات ارزش پولی و نبود در آمد بخصوص در حوزه فعالیت خودم که نویسنده "حق التالیفی" هستم و عملاً "بیکار"!!)
ودیگری که در حضور خبرنگاران دم از "وعده صادق ٣" می زند (علیرغم تلاش بسیاری از سیاست مداران جهان برای ایجاد ثبات در خاورميانه و پایان کامل جنگ در منطقه!)
و....
و....
و....
اللَّهُمَّ أجعل عواقب امورنا خیرا بحق محمد وآل محمد، آمین یارب العالمین
شعر - با یاد فجر صادق محراب و منبرت
https://hawzah.net/fa/Article/View/102766/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%AC%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82(%D8%B9)?rcIds=102765
مافیای شاعران!
پالرمو ، سیسیل ، ...
به نام "دین" به کام "ریا"!
"حوزه هنری" که یادگار بنیانگذارکبیرش "عالیجاه آیت عظما آشیخ محمدعلی زم"(قدس الله نفس الشریعه) بود و هست، چنان اهتمام به تربیت نسل جوان داشتند که فرزندشان به شرف"مفسدفی الارض" بودن نائل آمدند!! محافل مافیایی راکه رقم زدنداکنون مجمع البحرین فساددرشعرو ادب کشور شده است!!!
[از یکسویه کردن شعرآیینی به نفع و نفخ دوستان همپیاله تا چاپ کتاب تا گسترش جرگه وجلگه به سراسرکشور و دراختيار گرفتن مجالس،حتی"وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد جهوری" تا چاپخانه ها و طلبه گاه ها و دانشگاهکده ها، همه وهمه در سیطره این کلوپ وبنگاههای مافیایی !!!]
ادارات ارشاد به عوض"استعداد یابی بومی" و جذب"اساتید محلی و شاعران شهرستان ها"! درمناسبات مذهبی و دینی (مجموعه رفتارهای ریاکارانه بدون خروجی هزینه سوز) از تنخواه هزینه های مافیا استفاده کرده و به اصطلاح شاعران شهیر کشور (اعضای کلوپ مافیای حوزه هنری تهران و قم و خراسان و اصفهان) را دعوت کرده و به عزاداری یا جشن می پردازند!!!
✅پرسش من و حضرات ملائک"کرام الکاتبین"این است که چرا هزینه و بودجه و تنخواه هرشهری به خود آن شهر و اعضای پیر و جوان آن شهر اختصاص نمی یابد؟
وبرای استعداد یابی و ارتقای فرهنگی، هنری همان شهر و بخش و روستا خرج نمی شود؟!
آيا سیره علوی و فاطمی یا نبوی و ولایی، "تبعیض" و تفاوت و ازهم گسستن پیوندها بود؟!یا ایجاد وحدت عمل و کمک به ضعفا و گمنامان حوزه شعر ادب برای بسط و گسترش هنر دینی؟!
فساد،فساد است!
چه درحوزه بانکی با رانت افزایی باشد!
چه درقشرهنرمندان با ایجادمافیا، جرگه، و...؟!
یاحق!
📲
هدایت شده از مؤسسه فرهنگی، هنری «سَعا»
هوالعلیم
نکته:
چرا"سوریه"؟
چرا سوریه درطی یک دههٔ گذشته محل درگیری های سیاسی - نظامی خاورمیانه بوده است؟!
نگاهی به نقشه خاورمیانه و حضورکشور سوریه درمیان تمدن های دیرین و محل تلاقی مسیرهای اقتصادی و استراتژیک نظامی و درنهايت حمایت نظامی و امنیتی کشور سوریه از فلسطین در طی هشتاد، نودسال گذشته و وجود اقوام مختلف ناهمگون، دلیل اهمیت این موضوع شده است که دول قدرتمند جهان همیشه سعی دراستیلا برآن داشته اند.
درعصر حاضربه دلیل ایجاد رژيم یهودمحور و صهیونی"اسرائیل" درمنطقه و حمایت دائمی کشور و مردم سوریه از لبنان وفلسطین در مقابل اسرائیل، باعث شده که انهدام ساختار سیاسی - امنیتی
و نظامی و انتظامی سوریه دردستورکار استکبار جهانی بخصوص دول غربی باشد!!
نتيجه گیری مختصر ازطرح این موضوع :
اگر"سوریه"به دست قدرت های جهان غرب و شرق بیافتد،"جهان اسلام" رنگ آسایش بخود نخواهد دید واین یک حقیقت بلامنازع است.
صحبت از"جهان اسلام"است،نه یک کشور سکولارعربی یا یک کشور خاورمیانه ای کم اهمیت درنقشه خاور میانه!!
گرچه کشورهای عربی دیگر،درحالی که سران خودفروخته شان مثل"شترمرغ" ازترس فقدان حاکمیت پوشالی شان، سردرشن نابینایی فرو برده اند؛ اماحقیقت انکارناپذیر این است که اگر"سوریه وعراق"باردیگردر تصرف کشورهای غربی قرار گیرند؛ با وجود تفاوت فاحش ساختاری سلاح های امروزی با صدسال قبل و وجود سلاح های کنترل از راه دور وحتی خارج ازجو زمین و توان نظامی درحال تغییر روزانه وسلاح های بازدارنده خواب استقلال عربی-اسلامی را هم نخواهد دید!
... واین نکته مهم: آب!
آب شیرین!!
سرفصل جنگ های آینده است!
✅سیدعلی اصغرموسوی
@saapoem
مقـــــام زهـــــرا (س)
به مدح زهرای اطهر آنکو ، پسندخاطر زبان گشاید
ازای هرمصرعی به رویش ، دری زباغ جنان گشاید
نگر مقام رفیع زهرا ، یگانه مولود میر بطحا
که تا زندبوسه چادرش را ، ملک پرازآسمان گشاید
به شأن اوآیه های قرآن زکوثراست وزقدر و انسان
چوهست محبوبه خدازان خدابمدحش زبان گشاید
چو شیعه بگرفته دامن او به وقت ذکر محاسن او
به دشمن تیره باطن او بگو که گوش گران گشاید
گرفته ازاو ، فروغ انجم ، چو مهروماه سپهر طارم
گره ز کار عموم مردم ، به هر زمان و مکان گشاید
چوعقده افتد به کاروبارم ،ازآنکه تاب وتوان ندارم
به زندگانی امیدوارم که بانوی مهربان گشاید
ثنای آن بانوی مطهر ، کجا برایش بود میسر
مگرکه شاعر ز طبع ابتر ، زبان به قدر توان گشاید.
"عباس خوش عمل کاشانی"
بیدلانه🌺
هر شعر تری دارم در وصف تو موزون نیست
آهنگ جنون دارد، پیچیدهی مضمون نیست
در حسرت سرسبزی، همواره نمی سوزد
وقتی که خزان رنگی، در حیطهی قانون نیست
با ردف و رَوی، هرگز از عشق نمی گوید!
چون نبض غزل دایم، در قافیه موزون نیست
از چادر لیلیها، فانوس نمی گیرد
وقتی که در این صحرا، یک لالهی مجنون نیست
آشفته تر از بیدل، پیوسته جنون دارد
در کوچهی اندیشه، از آینه ممنون نیست
بی نظم ترین شعرم ممنون نگاهت باد
وقتی که قلمها را، یک جرأت افسون نیست
🌳🌲🌴🌷 سیدعلی اصغرموسوی
قم /1375
چاپ شده در کتاب ج۱۲ ص ۲۱۶سخنوران نامی معاصر- گردآوری مرحوم استادسیدمحمدباقربرقعی(ره) 🌹
به عنوان نمونه اثر
استاد سیدعلی اصغرموسوی
#saapoem
@saapoem
آهنگی از دریا
در این فصل شگفتی ها، در این شعر تماشایی
نمی گنجد اگر در واژه ها، مفهوم زیبایی-
از این رنگ هیاهوهای درهم، باز بیزارم
بیا با خود ببر ، تا خاطرات سبز رویایی!
نیاز مبرمی دارم به چشمانی پر از باران
و آهنگی که می گیرد به خود، رنگ اهورایی
به آرامی، چه زیبا، می نوازی دستهایت را
دلم را می برد با خود، به ساحل های تنهایی
بزن آهنگی از دریا، بزن آهنگی از باران !
به یاد خاطرات آخرین فانوس دریایی
کویری خالی از احساس هستم، رنگ دلتنگی-
همیشه بوده در من، ماورای این شکیبایی🍎
سیدعلی اصغرموسوی
1376- قم
#سعا
#saapoem
t.me/saapen
مؤسسه فرهنگی هنری سعا انجمن پژوهشگران ادبیات دینی ایران:
📜گله
از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد
زین آبله پا ،خارمغیلان گله دارد
بر در یتیم است صدف دامن مادر
یوسف عبث از تنگی زندان گله دارد !
تاریک شود خانه آیینه ز جوهر
حیران جمال تو ز مژگان گله دارد
این خواب به صد دولت بیدارنبخشند
دل گر چه ازآن نرگس فتان گله دارد
مقراض سر سبز بود خنده بی وقت
از رخنه لب پسته خندان گله دارد
از اختر خودزیر فلک ،شکوه نادان
ماند به غریقی که زباران گله دارد
درمانش همین است که با درد بسازد!
دردی که ز ناسازی درمان گله دارد
هر صبح فلک دفتری از شکوه گشاید
پیوسته سیه کاسه ز مهمان گله دارد
چون دانه بی مغز بود پوچ کلامش
هر شوره زمینی که زدهقان گله دارد
چون دست عروسان به نگارست سزاوار !
پایی که ز بیداد مغیلان گله دارد
ما وگله از تلخی دشنام تو هیهات
حرفی است که مور از شکرستان گله دارد
چون سبز شود بخت من سوخته جایی
کز بخت سیه چشمه ی حیوان گله دارد
تن داد به همدستی دیو از دل سنگین
از خاتم بی مهر، سلیمان گله دارد
در عالم حیرت بود آرامی اگر هست
"صائب "عبث از دیده حیران گله دارد
میرزامحمدعلی خان صائب تبریزی(ره)💐📚
#صائب
شهرت پنهان
در سینه دل از دست عزیزان گله دارد
این روزنه از تنگی زندان، گله دارد!
خواهم که ببندم، درِ این خانه به هر کس
آیینۀ من از غم مهمان، گله دارد
چندیست که در کوچۀ ما، پردهنشینی!
مهتاب هم از شهرت پنهان، گله دارد
بگذار برآید به سخن، ماه، که این دل -
از قصۀ گیسوی پریشان گله دارد
در غیبت تو، پردهدریهای سرشکم
از غیبت این کوچهنشینان گله دارد
ترسم که بگویی، دلت از خاک کویر است
نا خواسته از قحطی باران گله دارد؟!
وا کن به تماشا، کمی از راه نگاهم
«از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد»
سیدعلی اصغرموسوی
قم/1380
*مصرع از جناب صائب تبریزی
مطروحه درانجمن ادبی محیط قمی
@saapoem
غزل ۱۷٨
هر که شد مَحرمِ دل در حَرَمِ يار بمانْد
وان که اين کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دلِ من عيب مکن
شُکرِ ايزد که نه در پردۀ پندار بماند
صوفيان واستَدند از گِروِ می همه رَخت
دلقِ ما بود که در خانۀ خَمّار بماند
مُحتَسِب شيخ شد و فِسقِ خود از ياد ببُرد
قصّه ماست که در هر سرِ بازار بماند
هر میِ لعل کز آن دستِ بلورين ستَديم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بماند
جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت،
جاودان کس نشنيديم که در کار بماند
گشت بيمار که چون چشمِ تو گردد نرگس
شيوۀ تو نشدش حاصل و بيمار بماند
از صَدایِ سخنِ عشق نديدم خوشتر
يادگاری که در اين گنبدِ دوّار بماند
داشتم دلقی و صد عيبِ مرا میپوشيد
خرقه رهنِ می و مطرب شد و زُنّار بماند
بر جمالِ تو چنان صورتِ چين حيران شد،
که حديثش همه جا در در و ديوار بماند
به تماشاگهِ زلفش دلِ حافظ روزی،
شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند
https://t.me/hafez_bekhanimm
https://chat.whatsapp.com/DQDCNWfn7Kw21QeyuvHqoH
saa mousavi:
حیرت حیات 🦋
گویی سرشته اند به جوزا ، مرام من
حیرت نصیب گشته سخن، در کلام من
از کوچههای بی خودی ای عقل، کن رها!
این عشق، خواب دیده دلِ پاک، خام من
بگذار تیغ قهر جمالش کند هلاک
راضی چو شد به جور خط جور، جام من
ای کاش، غم به عرصهی گیتی نمی شناخت!
خوی شریف و همتِ نیکو مرام من
پامال خویش کرد حیات مرا، چنان
شرمنده شد از آرزوی من، دوام من!
با دشمنم چگونه مدارا کنم، بگو؟
وقتی نشد به حکمت آیینه، رام من؟
جوزا نهاد، طالع من مرشد قضا
تجرید وانهد پی ترکیب، گام من
توفان نشسته کنج سکوتم، به هوش باش!
وقتی که میبری به زبان سست، نام من
تفریق و فرد و جمع و تجرّد کجا و عشق؟!
بادا به عشق حضرت عاشق، سلام من! سیدعلی اصغرموسوی(سعا)
۱۳۸۸/قم
@saapoem
@saapen
❤️🍎❤️🍎❤️🍎❤️
📝سقوط
ای رهایم کرده در تنهایی و قهر و سکوت
می َتنَد گویی تنم را تار غربت، عنکبوت!
وحشت دستی که روزی جان ز دل خواهد ربود
می کشد همچون قطار نیمه شب، در ذهن، سوت!
بر تنم روزی کفن خواهد شد این شعر پَرند
می فریبی تا به کی، با برگ های سبز توت؟!
چرخش سکه، به نفع آسمان هموار ه شد!
گرچه ، چشمم کرده عادت بر تماشای قنوت
بعد از این دیگر نمی افتد به روی خاک، سیب🍎
بعد از این برچیده خواهد شد بساط هر هبوط!
من به آتش می شوم نزدیک و تو سمت بهار...
من اسیر "نحس" "جوزا" ، تو قرین "سعدِ" "حوت" !🐠🌿
سیدعلی اصغرموسوی
قم/۱۳۸۵
@saapoem
@saapen
🌹ارائه خطبه عيادت
هنگامي كه حضرت فاطمه عليها السلام بر بستر بيماري افتاد و بر اثر همان بيماري درگذشت، زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت آمدند. سلام كردند و گفتند: «اي دختر پيامبر، چگونه هستي و با اين بيماري چگونه سر ميكني»؟
حضرت فاطمه عليها السلام به درگاه خداوند سپاس گزارد و بر پدرش درود فرستاد و گفت:
به خدا سوگند، از دنيايتان سير شدهام. بر مردانتان غضبناكم، دينداري آنان را آزمودم و سست پيمانيشان بيزارم ساخت؛ آنان به شمشيري شكسته و تيغ زنگارخورده ميمانند؛ انديشهاي پست و گفتاري نارسا دارند. مردمي كه خشم خدا را خريدند و جاوداني در آتش دوزخ را برگزيدند. اين است حال مردان شما! و من به ناچار كار را به آنان واگذارده و سنگيني و ننگ حقكشي را برايشان بار كردم. بريده باد دست جفاكاران و نابودي و هلاك، ارزانيشان.
واي بر آنان، چرا نگذاردند حقّ در مركز خود قرار يابد و چرا پايگاه خلافت نبوي را از خانه وحي دور كردند؟ راستي آيا سزاوار است كه انسان آگاهِ بر امور دين و دنيا را كنار زنند؟ و آيا اين اقدام ناصواب جز زيان آشكار چيز ديگري است؟
به خدا سوگند آنان از ابوالحسن روي گرداندند و او را نپسنديدند، چون سوزش شمشير او را چشيدند و ديدند كه او را از مرگ هراسي نيست و استوار و پايدار در صحنه مبارزه حق و باطل بر جاي ميماند.
سوگند به خداوند يكتا، اگر اينان علي را بر كاري كه پيامبر بر عهده او نهاده بود، ميگماردند؛ او به نيكي كار را به سامان ميرساند، امت را با روشي آسان به راه راست ميبرد. كمترين حقّي از هيچكس تباه نميشد. نه روندگان به سختي ميافتادند و نه سواران دل آزرده ميشدند. علي آنان را به سرچشمه جوشان گواراي پرآبي ميرساند كه كاستي بدان راه نداشت، آب از همه سويش تراوش ميكرد و همگي در كنار اين چشمهسار پر آب سيراب ميگشتند. او در پنهان و آشكار مردم را اندرز ميداد، از داراييهاي دنيا بهرهاي نميگرفت و خود را به حُطام آن نميآلود. با رفتار الهي خود بر مردم آشكار ميساخت كه زاهد كيست و دنياگرا كدام است؟
خداي بزرگ در قرآن ميفرمايد: «اگر مردم ايمان آورده و تقوا پيش ميگرفتند، درهاي آسمان و زمين را بر روي ايشان ميگشوديم؛ اما آنان حق را تكذيب كردند و ما نيز به دليل كارهايشان آنها را كيفر كرديم و ستمكارانشان به زودي به سزاي اعمالشان خواهند رسيد و ما در برابر آنان عاجز نيستيم.»
اينك بياييد و بشنويد! راستي را كه روزگار چه شگفتيها دارد! اي كاش ميدانستم كه مردان شما چرا چنين كردند؟ چرا با اين رفتار زشت به جايگاه دردناك و ناشايست تن دردادند؟ آري، سرانجام ستمگران بد خواهد بود.
به خدا سوگند، اين مردم به سان كسي هستند كه بال را رها كرده و پرهاي كوچك بيارزش را مقدم شمارد. پس نفرين بر مردمي كه خويشتن را نيكوكار ميپندارند؛ حال آنكه تبهكار و فاسدند و خود نميدانند.
واي بر اين امت! آيا انسان هدايتگر براي راهنمايي مردم سزاوارتر است يا فردي كه خود راه نمييابد، مگر آن كه هدايت شود؟
قسم به جان خودم كه بذر فتنه را پاشيديد و ديري نپايد كه ثمر آن را بچينيد. آن روز كه آشوب به پا شود و خونها به ناحق ريخته شود و زهرهاي كشنده در كامها فرو رود.
اكنون آماده باشيد كه شمشيرهاي آخته و فرمانروايان ستمگر بر شما سلطه خواهند يافت. گرد بلا برانگيخته خواهد شد. استبداد خودكامگان شما را از بيخ و بن ويران خواهد ساخت. اموالتان به غارت خواهد رفت و جمعتان پراكنده خواهد شد. دريغا كه ديده حقيقتبين نداريد و مرا به روشنگري شما راهي نيست. آيا ما شما را به كاري واداريم كه آن را خوش نميداريد؟!
بانوان از ديدار زهرا بازگشتند و گزارش سخنراني كوبنده حضرتش را براي همسران خود بازگو كردند. چند لحظه نگذشته بود كه شماري چند از مردان مهاجر و انصار به حضور دختر پيامبر رسيدند و زبان به اعتذار گشودند كه: «اي سرور بانوان، اگر ابوالحسن اين حقايق را پيش از استواري پيمان و قطعي شدن بيعت با ما درميان ميگذارد، ما هرگز به كسي جز او روي نميآورديم.» حضرت زهرا عليها السلام خشمگين شد و پاسخ داد:
«از من دور شويد كه بعد از سهل انگاري و سستي شما ديگر عذرخواهي ثمر ندارد و كوتاهي و واپسگراييتان راه هر اقدامي را بسته است».1
1. مجموعه مقالات الزهرا، مقاله سيد عبدالرزاق مقرم، ج1، صص 154 ـ 157.
http://pajuhesh.irc.ir/Product/book/show/id/2052/book_keyword//occasion//index/1/indexId/243707
🌴🌷🌴پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
يَا فَاطِمَةُ ، مَنْ صَلَّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِي حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ
اى فاطمه! هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را میآمرزد و در هر جاى بهشت که باشم؛ وى را به من ملحق سازد.
(بحارالانوار ج ۴۳ص۵۵)
صلوات خاصه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
پروردگارا درود فرست بر صديقه فاطمه داراى نفس زكيه مورد علاقه و محبت و دوستى حبيب تو و پيغمبر اكرم توست
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
و مادر دوستان خاص توو امامان برگزيده و او منتخب توست كه وى را برگزيدى و فضيلت دادى و برترى بر تمام زنان عالم دادى
اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
پروردگارا تو از ظلم و بيدادى كه امت جاهل در حق او كردند و اهانت نمودند دادخواهى كن و از آن مردم بى رحم كه خون پاك فرزندانش را بخاك ريختند خون خواهى كن و انتقام بكش
اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى
پروردگارا چنانكه آن حضرت را مادر ائمه هدى و همسر على مرتضى صاحب لواء و بيرق فتح و شفاعت آنكه در ملأ اعلى گرامى است
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ (أَبِيهَا) صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
پس تو اى خدا درود فرست بر آن حضرت و بر مادرش درودى كه وجه پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به آن درود اكرام مى كنى
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلاَمِ
و چشم ذريه او را روشن مى گردانى و از من هم اى خدا در اين ساعت بهترين سلام و تحيت را به آن بزرگواران برسان
🌴🌷🌴🌷🌴
💐عن السيدة فاطمة الزهراء (عليها السلام):
《 اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه 》.
💐حضرت زهرا (سلام الله عليها):
《 همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد 》.
📗مجمع الزوائد - الهيثمي - ج ٩ - الصفحة ١٣٢.
سید علی اصغر موسوی «سعا» شاعر، نویسنده، پژوهشگر ونظریه پرداز مکتب شعر امامیه:
برخی فکر میکنند که حمایت حضرت زهرا(س) در راستای حمایت از شوی خود حضرت علی(ع) بوده اما حقیقت مطلب در ذات «ولایت» است نه در موارد خویشاوندی و مصلحت طلبیهای معمول. آن روز که حضرت زهرا(س) به موضوع ولایت و احقاق حق امامت میپرداختند و آن همه سختی را برای «احتجاج» متحمل میشدند؛ به دلیل شناخت موضوع «ولایت» بود، نه موضوعی دیگر.
اگر حضرت علی(ع) شوهر ایشان هم نبودند، باز از امر ولایت دفاع میکردند؛ چرا که موضوع ولایت یکی از نصوص اعتقادی تشیع و از فروع دین مبین اسلام است و قرآن نیز بر آن تأکید داشته است. خطبهها، سخنرانیها، گِلهها و شکوههای حضرت فاطمه(س)، فقط و فقط برای معرفی ولایت و ادامه راه رسول خدا(ص) بود؛ نه موضوع ریاست، حکومت و یا تحت سلطه قرار دادن امت اسلام. اهتمام حضرت زهرا(س) برای معرفی ولایت و امامت حضرت علی(ع) احساس وظیفه در حفظ اسلام و مسلمان بود؛ نه تصاحب قدرت و ثروت. ایشان میخواستند اسلام حقیقی در جوامع گسترش یابد نه اسلام سلیقهای و نه اسلام سلاطین ایران و روم. همان اسلامی که متأسفانه تنها «پنج» سال حضرت علی(ع) حکمرانش بود و در طول همان پنج سال حقیقت دین اسلام برای بسیاری از مردم آشکار شد. نمونه و الگویی که برای پانزده قرن مورد مطالعه و عملکرد بسیاری از حکومتها بوده و هنوز هم به آن مبانی آرمانی دست نیافته است. حکومت ولایی حضرت علی(ع) همان حکومت و ولایت مصداقی بود که حضرت زهرا(س) دربارهاش با مردم و غاصبان حکومت به احتجاج برخاسته بود. اینک بعد از گذشت سالیان دراز مباحث امروزی حکومت در جهان اسلام باز با مصداق «ولایت» مطرح میشود و همان مبانی بعد از گذشت پانزده قرن، پلی از گذشته به آینده زده است، نه تنها آینده جهان اسلام که تمام جهان را در چتر حکومتی الهی و آرمانی، به نام «دولت کریمه حضرت مهدی(عج)» قرار خواهد داد. انشاءالله! https://telegram.me/holyfatemehzahra
اگر گفته میشود همانند حضرت زهرا(س) بیندیشم، عبادت کنیم و یا زندگی کنیم، این همانند سازی غیر ممکن به نظر میرسد و منظور از توجه به رفتارشناسی اعتقادی ایشان به عنوان یک الگوی موفق الهی برای تکامل معارف دینی است. الگویی که نوع زندگی اش، اعتقادش، سیاستش همه و همه برای ما و نسل ما بهترین راهکار درمقابل فرهنگهای مصرفی و پوشالی بیگانه است. فرهنگهایی که درطول تاریخ ثمرهای جز «تبعیض و بیعدالتی و فقر» برای کشورهای جهان اسلام و جهان سوم نداشته و نخواهد داشت تا زمانی که ملتها به آرمانهای دینی خود توجه نکنند. این تنها اعتقاد به اصول و مبانی دین است که مساوات و عدالت را ضمن رعایت حقوق هم نوعان، برای ملل مختلف جهان، به ارمغان میآورد.
🌹📚ازکتاب :فاطمه (س) مادرتمام خوبی ها"/گردآوری و تحقیق" سید علی اصغر موسوی "سعا
https://eitaa.com/saapoem
هدایت شده از ای مسیرکاروانت تا ابد آیینه پوش
مطلع نور
خلقت از"لَولاک"مدیون بابت"زهرا" شده
این سخن درمطلع از حیث ادب،زیبا شده
گرچه سمت آسمان این روزها،دل می رود
ژاژخایان را دوباره فرصت غوغا شده!
با بهانه، بی بهانه، درپی بازیگری
معرکه در شعر بیآیین شان برپا شده
یک نمایشنامه با تندیسهایی از غبار
ژانرِ معمول عزا در شعر شاعرها شده!
این یکی درنقش مِسمار،آن یکی درنقش دَر
وان یکی درنقش آتش، وین یکی تیپا شده!
از "تولّا و تبرّا " مانده تنها : آه و واه !
بس که مضمون مبتلا بر آه و واویلا شده
چادَر خاکی همان جعل حدیث"إنَّما"
در میان جمع کلّاشان"ذَوی القُربی"شده!!
در نبود شاعران پاکبازِ پاکدین
ژاژخایی فرصت یک عده خَبط آرا شده
هر که بر" نصِّ" کلامِ " إنَّما" دارد شعور
کی میان شعر خود درگیر"مافیها" شده؟!
"ساحت قدسی"خلل هرگزنمیبیندبه خود!
مطلقِ این نکته ثابت در رخ دریا شده
ازچه میبندی به"کوثر"تهمت سیلی،کتک؟!
وقتی امواج زلالش قاب" أعطینا " شده
هالهای از نور دائم در کنارش بود و من
هرگز این باور ندارم لحظهای ویدا شده!
"فاطمه" صدیقهٔ اعظم شهید منطق است
منطق گفتار و کردارش ز حق، "زهرا" شده
فاطمه قدرش به هستی همچو قدر "مصطفی"ست
در ولایت صاحب حق،چون"علی"برما شده
حق حضرت مُستتردر"خمس آل مصطفا"ست
در" اولی الامرِ کلامُ اللهِ قرآن" جا شده
شکرحق باید بگویم، چون که استادم"سعا"
رهنمون این نکته را در مطلعی زیبا شده
مکتب شعر امامیه
مکتب شعردینی درایران
سیدعلی اصغرموسوی
قم - جمعه ٢ آذر ١۴٠٣
#سعا #استاد_سعا
#saapoem
@saapoem
هدایت شده از ای مسیرکاروانت تا ابد آیینه پوش
🌴دولت زهرایی🌷
غروب غرق شفق مویه گر ، که ای عالم:
نثارکن به شب تیره گون غم ، شبنم !
مدینه با ستم اهل خدعه ویران شد !
اگرچه ظاهرا از رونق اش نشد هم ،کم
نپرس جان فرشته ، هنوز من گیج ام !
"تمام شد!" خبرش رفت تا ثریا هم
تمام شد! همگان درکنار هم باشید
بدون "ام ابیها" که راحتید از دم ؟!
"سقیفه" شد "عسل" چشم های "خرس"آلود
گرفت جرات حق خواهی از شما ، کم کم
به حال مضحک تان خنده می زند هستی !
چگونه گریه شما می کنید در ماتم ؟
صدای حضرت دریا گرفت خاموشی
بسا که گوش شما شد کرانه ای محکم!
صدای حضرت دریا ، هنوز می آید ...
اگرچه خاک نهان کرده در دلش زمزم !
زلال دولت زهرایی اش ، به صبحی سبز
کنارکعبه عیان می کند گل و خاتم .🌷🌴
مکتب شعر امامیه
سیدعلی اصغرموسوی
20 بهمن ماه 97
سوم جمادی الثانی 1440
#سعا
#saapoem
🌴🌷🌴🌷🌴
@saapoem
فاطمه ذات تمام خوبیها و مادر تمام نیکیها
http://payamezan.eshragh.ir/article_54497.html
فاطمه ذات تمام خوبیها و مادر تمام نیکیها
http://payamezan.eshragh.ir/article_54497.html
منظومه یاس کبود، سروده محمد شجاعی
در سوگ پدر(1)
تا که در بستر پیمبر دیده بست
کوهِ غم بر شانهٔ «زهرا» نشست
چون«رسول الله» در خاک آرمید
«فاطمه» را هیچکس خندان ندید
بس که میگریید افتاد از نفس
نالهاش را برنمیتابید کس
بعدِ بابا قصهای غمبار داشت
در دل خود نالههای زار داشت
از لباسش بوی او را میشنید
جامهاش را بر دو دیده میکشید
در اُحُد گَه اشک حسرت میفشاند
روی قبر «حمزه» غُصه مینشاند
عقدۀ دل گه به صحرا میگشود
گَه به خانه سوگ برپا مینمود
تا نهان دارد ز خلق اندوه و درد
سایبانی در «بقیع» ایجاد کرد
با عزیزان بر حصیری مینشست
از غم او قلب مولا میشکست
«بیت الاحزان» رازها در خویش داشت
روزهایی مثل شب در پیش داشت...
ادامه دارد
در غربت امام علی علیه السلام(2)
مرگ بابا ماتمی جانسوز بود
درد «مولا» زخم بر زخمش فزود
پرچم کین غاصبان افراختند
بین امت اختلاف انداختند
از خلافت چون علی محروم شد
فاطمه بنت نبی مصدوم شد
من چه گویم آنچه بر مادر گذشت
«فضّه» گوید آنچه پشتِ در گذشت
حملۀ دشمن شکست آیینه را
شعلهور کرد آه داغ سینه را
یاسِ باغ حضرت خیرالبشر
داشت آیا طاقت دیوار و در؟
ناشکفته ماند این راز شگفت
از چه رو زهرا از آنان رو گرفت
غصهای دیگر بر او آمد فرود
قصۀ باغ فدک بر غم فزود
دور شمع مرتضی جانانه سوخت
در حریم عشق، چون پروانه سوخت
وصیت به امام علی(ع)
فاطمه با غصه چون همراه شد
در خزانی عمر او کوتاه شد
داشت در دل شوق دیدار پدر
از سروش غیب هم میشد خبر
وقت مرگش با علی واکرد راز
گفت بنشین ای امیر سرفراز
این وصیت را تو در خاطر سپار
دِه به شب غسل و به شب در خاک دار
تا نگیرند امت پیمان شکن
آشکارا چوبۀ تابوت من
دُرّ خود را سعی کن پنهان کنی
راز خود را از همه کتمان کنی
کن نهان از چشم، نور ایزدی
تا نبیند کس فروغ احمدی
تابوت دیوارهدار
گفت ای «اسما» بیا پیشم نشین
من به زودی می روم زین سرزمین
لیک، از تابوتهای بیجدار
هستم از ژرفای دل اندوهبار
موقع تشییع، بر این باورم
که نمایان است حجم پیکرم
گفت ای بانو غم از تو دور باد
از عجم، نوعی دگر دارم به یاد
آنگه اسما با تلاش و ابتکار
ساخت تابوتی چنین دیوارهدار
فاطمه لبخند زد آن را چو دید
با دل آسوده از غصه رهید
این نخستین خنده بود از آن جناب
بعدِ معراج رسول مستطاب
روز دیگر دختر خیرالبشر
داشت شوق دیدن روی پدر
گفت: ای اسما! وداع آخر است
میزبانم حضرت پیغمبر است
شادم از رفتن به مُلک جاودان
کن علی را با خبر چون رفت جان
سوی قبله روی کرد آن حقنهاد
پلک را آرام خود برهم نهاد
بر رخ او پرتوی از حق دمید
روح بانو نزد بابا آرمید...
ادامه دارد
منظومه یاس کبود،
محمد شجاعی
غمنالهٔ امام علی علیه السلام(3)
تا که مولا مرگ زهرا را شنید
پیش چشم خود جهان را تار دید
گشت از اندوه، نقش بر زمین
رفت در خانه پریشان، دلغمین
آه، ای تنهاگل نیلوفرم
آه، آه، ای مهربان چون مادرم
آه، ای یاس کبود باغ من
بعدِ بابا تازه کردی داغ من
آه، ای مظلومۀ بی یاورم
از تو من مظلومتر، تنهاترم
رفتی و از دیدهها پنهان شدی
زود جانا، بر پدر مهمان شدی
بعدِ تو ای هستیِ من را پناه
گفت باید دردِ دلها را به چاه
دردهایم گشت افزونتر ز پیش
من شدم چون تو غریب شهر خویش...
نالهٔ مدینه و غسل شبانه(4)
در مدینه غصه بیاندازه شد
قصۀ داغ پیمبر تازه شد
ناله از هر سوی، میآمد به گوش
سیل مردم سوی مولا در خروش
تا فلک میرفت سوز اشک و آه
کودکان گِردش چو هاله دور ماه
گفت با آنان امیرالمؤمنین
ای فروغ چشم ختمالمرسلین
روح مادر غمزده، چشمانتظار
رفت سوی رحمت پروردگار
هان بیایید این وداع آخر است
آخرین دیدارتان با مادر است
آه، از این ماتم جانکاه، آه
از یتیمی، از غریبی آه، آه
آن یکی میگفت ای مادر بیا
جانِ بابا، جان پیغمبر بیا
آن یکی بر دست مادر میفتاد
آن یکی صورت به پایش مینهاد
آن یکی بر گِرد مادر میدوید
از رخ او اشک ماتم میچکید
آن یکی هم نای بنشستن نداشت
قلب آنان تاب بشکستن نداشت
آن یکی پروانهسان میخورد تاب
پیش او چون شمع میگردید آب
*
پشتِ در مردم همه آسیمهسر
کی تنِ پاکش برون آید ز در
پس« ابوذر» بین مردم ایستاد
گفت: در تشییع، وقفه اوفتاد
رفت بیرون، هر کسی بیگانه بود
ماند هرکه رازدار خانه بود
چند مردِ آینهکردار ماند
«بوذر» و«سلمان» و هم «عمار» ماند
چشمها چون نیمهشب درخواب شد
مرتضی بار دگر بیتاب شد
پیکر او را شبانه غسل داد
اشکریزان سر به دیواری نهاد
آه، ای یاس غمانگیز کبود
مثل تو هرگز در این عالم نبود
در مدینه باز هم تنها شدم
باز هم بی یار و بی زهرا شدم...
ادامه دارد
از منظومه یاس کبود
سروده محمد شجاعی
دفن غریبانه(5)
دشت، تار و شهر، آرام و خموش
آسمان میبُرد تابوتی به دوش
«حیدر» از دل نالهای غمناک کرد
چونکه ماهِ خویش را در خاک کرد
آه، دنیا! این مزار فاطمه است
اشکهایم یادگار فاطمه است
گفت آنگه ای رسول خوشکلام
بر تو باد از من درود از من سلام
این که آمد، کوثر والای توست
این همان زهرای بیهمتای توست
از فراقت زهر محنت میچشید
از دل خود آه حسرت میکشید
کی رَوَد فصل خزان از یاد من
کی رَوَد غم از دل ناشاد من
بین من با او در این ملک وجود
این فراق نابگاه افتاد زود
عمر من هم در عزاداری گذشت
روز در غم، شب به بیداری گذشت
آمدم با اشکهای جاریام
شرمسارم زین امانتداریام
نور چشمت بود غمگین از فراق
بازخواهد گفت، درد اشتیاق
میگشاید قفل این گنجینه را
شرح خواهد داد درد سینه را
بشنو اسراری که او در خود نهفت
با کسی حتی به من از آن نگفت
جز خدا از درد من آگاه کیست؟
همدم من هیچکس جز چاه، نیست
صبر خواهم کرد در این های و هو
استخوان، گویی که دارم در گلو
صبر خواهم کرد بر خاشاکِ چشم
نیست هنگام بروز قهر و خشم
در فضایی که غبارآلود هست
دیده و لب را فرو بایست بست
تا بمانَد تا ابد در روزگار
نام و آیین محمد پایدار
سالها باید مرارت پیشه کرد
با تحمل حفظ اصل و ریشه کرد
____
روزگاری این فضا خواهد شکست
میشکوفد در بهاران هرچه هست
میرسد مژده، سرآید انتظار
میشود روشن دل از بوی بهار
ابر ظلم از روی دنیا میرود
آفتاب عدل پیدا میشود
_
در مدینه هم مزاری بینشان
میشود در آن زمان گوهرفشان
کاجهاج کاجها تاجها راجها آماجها
موج آسا زائرانش را ببین
همچو روز با شکوه اربعین
در همانجا با دو دست احترام
میفرستند اینچنین بر او سلام:
ادامه دارد
محمد شجاعی
سلام بر فاطمه(6)
السلام ای فاطمه بنت رسول
السلام ای راضیه، زهرا، بتول
السلام ای دختر خیرالبشر
السلام ای حاصل عمر پدر
السلام ای پارهٔ جان نبی
السلام ای روح و ریحان نبی
السلام ای دختر پاک خلیل
السلام ای آشنای جبرئیل
السلام ای بنت والای امین
ای درخشانْگوهرِ خُلدِ برین
السلام ای غمگسار مِهرکیش
السلام ای مادر بابای خویش
السلام ای بانوی والاگهر
گفت بابا «ای فدای تو پدر»
السلام ای همسر مولا علی
«افتخار هر نبی و هر ولی»
السلام ای یار معصوم امام
مام پاک یازده نور تمام
السلام ای جلوهگاه آفتاب
السلام ای روح آیات کتاب
السلام ای روشنای قلب دین
جلوهٔ روح الهی در زمین
السلام ای آیت شمس و قمر
روح والفجر و ضُحی، نجم و سحر
السلام ای حجت پروردگار
ای امین رازدار کردگار
السلام ای منبع فیض تمام
السلام ای دور گردون را قوام
السلام ای معنی خیر و شرف
السلام ای آفرینش را هدف
السلام ای چلچراغ دُرفِشان
کوکب نورانی هفت آسمان
السلام ای همنشین فرشیان
السلام ای همکلام عرشیان
السلام ای شور «مِشکات» سحر
فاطمه، ای «لیله القدر پدر»
السلام ای مظهر مهر و صفا
اختر تابندهٔ برج وفا
السلام ای معنی سعی و طواف
گوهر گنجینهٔ شرم و عفاف
السلام ای روح تسکین و قرار
اسوهٔ حُجب و حیا، اوج وقار
السلام ای حضرت «خیرالنسا»
بانوی والای «اصحاب کسا»
ای فروغ دیدهٔ خیرالبشر
گفت در وصف مرام تو پدر:
حضرت زهرا گلی چون مریم است
برتر از گلبانوان عالم است
بَهجَت دل، پارهٔ جان من است
نور چشم و روح و ریحان من است
شوق جنت چونکه پیدا میکنم
بوسه بر سیمای زهرا میزنم
_
فاطمه، ای دختر یاسین و نور
جلوهای از آتش موسی به طور
آتش خشم خدا در خشم توست
نهر کوثر چشمهای از چشم توست
با جلال و جاهِ تو ای سَروَرم
رو به درگاه خدا میآورم:
یارب از عالم بلا را دور کن
از صفا و عاطفه پرنور کن
هوالعلیم
نکته:
"آنارشیسم ادبی!!"
معنی آنارشیسم :
در ادبیات و شعر یعنی" بی نظمی، هرج و مرج، ژاژخایی و بی قانونی در ساختار ادبی و محتوای فکری!
متأسفانه
ادبیات آئینی(بخش اشعار مناسبتی و زبانحال و مداحی) امروزبه علت انفصال پیشکسوتان فرهیخته از انجمن ها و جوانگرایی و جوانزدگی جامعه در حال زوال ایران، دچار نوعی یاوه گویی و یاوه سرایی شده است که در عکس مطلب برخی از آنها را مشاهده می کنید!
عدم نظارت کافی بر انتشار اشعار، احادیث، تصاویر و شوربختانه "تصاویر و فیلم هایی که توسط هوش مصنوعی" ساخنه می شود، نوعی "هلوکاست فاطمی" را داردشکل می دهد که در آینده "مصائب حاشیه ای آن بر متن مصیبت" غلبه خواهد کرد و به بدترین شکل "احتجاج ولایی حضرت زهرا سلام الله علیها" را بی رنگ خواهد کرد!!
هشدارامروز حقیر به کسانی است که از سرایش و خوانش شعر و مداحی دارند" توبره" پرمی کنند(چه توبره خوشنامی، چه توبره عنوان و چه توبره اشکم خودواحشامشان)"!!!
برحذر باشنداز این"آنارشیسم ادب آیینی"که در نهایت" خَسرة الدنیا و الاخرة" خواهند شد و نصیبی از امیال زودگذر آن نخواهندبرد!!
جهان درحال" تغییر ماهیت از جهل به علم است" و چندان طول نمی کشدکه این هرج و مرج را عُقلای قوم برنتابندو به این فضای افسارگسیخته شعرومداحی پایان بدهند!
تجربه" ایام انتهایی عهدصفوی"و"دوران نکوهش بار قاجاری" ثابت کرده است که ژاژخایی فرصت طلبان چندان هم طول نخواهد کشیدچرا که" علامه محدث نوری(ره)هاو شهیدمطهری ها(ره)درراهند، ان شاء اللّه
اللَّهُمَّ أجعل عواقب امورنا خیرا بحق الفاطمه، آمین یارب العالمین
✅✍️سیدعلی اصغرموسوی
قم، ١۵ آذر ١۴٠٣
@saapoem