شهریور یعنی:
" داغِ " نبودنِ تُ
و بوی رسیدنِ پاییز،
که غم انگیز ترین
خاطره هایم از " اوست"
#شهید_محمد_محرابی_پناه
#شهید_علی_بریهی
#یگان_صابرین
#سالروز_شهادت 🌹
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
شهریور یعنی: " داغِ " نبودنِ تُ و بوی رسیدنِ پاییز، که غم انگیز ترین خاطره هایم از " اوست" #شهید_
این شهید اخلاق خاص و دوستداشتنی ای داشتند . بسیار شوخ و پر جنب جوش بودند،یکی از همرزمان این شهید که بهدار بود و خودشان نیز در این علمیات به شدت مجروح شدند قبل از علمیات کلاسی رو گذاشتند جهت توجیه امداد و اینکه اگرکسی زخمی شد بداند چگونه جلوی خونریزی خود را بگیرد تا دیگر برادران او را به عقب برگردانند.
شهید بریهی سر کلاس حاضر نشد و آخر کار موقع تقسیم باند و لوازم امداد اولیه سر رسید دوست و هم رزم شهید به آقا عبد الزهرا گفت : سرکلاس نمیایی میری بالا رب گوجه میشی نمیدونی باید چیکارکنی. شهید خندید و بعد باند رو تحویل گرفت و به شوخی (که الان معلوم میشه زیادم شوخی نبود) باند رو کفت دستش گرفت و دستش رو روی پهلوی راست خودش گذاشت و گفت : یعنی اگر اینجا تیرخورد اینجوری بگذارم ؟ بعد قه قه خندید و رفت …
#شهید_علی_بریهی🌷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#خانه_ی_دوست_کجاست5⃣
#آخرین بار یک ماه قبل از شهادت بود. هیچ وقت از یادم نمی رود که بر سر #ازدواج خود شهید با او بحث می کردم. او به طرز غیرمعمولی به من #فهماند که ان شاءالله عمرم به سفره عقد نرسد و قبل از آن به #آرزویم برسم.🕊
#قبل از علمیات، کلاسی رو گذاشتند برای #توجیه امداد و اینکه اگر کسی زخمی شد، بداند چگونه جلوی خونریزی خود را بگیرد تا دیگر برادران او را به عقب برگردانند. #شهید بریهی سر کلاس حاضر نشد و آخر کار موقع تقسیم باند و لوازم امداد اولیه، سر رسید.
#دوست و همرزم شهید به آقا عبد الزهرا گفت: سرکلاس نمیایی، #میری بالا، رب گوجه میشی، نمیدونی باید چی کار کنی.
#شهیدخندید و بعد باند رو تحویل گرفت و به #شوخی (که الان معلوم میشه زیادم شوخی نبود) باند رو کف دستش گرفت و #دستش رو روی #پهلوی راست خودش گذاشت و گفت: یعنی اگر #اینجا تیرخورد اینجوری بگذارم؟😭😭
#بعد قه قه #خندید و رفت...
#شب عملیات موقعی که درگیر شدیم، من سعی داشتم به کمک بچهها بیام.
#بالای سر هرکسی اومدم، تلاش کردم #کمکش کنم. بعضی #شهید شده بودند🕊🕊 و بعضی هم زنده ماندند...
#وقتی رسیدم بالای #سرعبدالزهرا، دیدم از #پهلوی راستش داره به شدت #خون میاد. با باند دستم رو گذاشتم روی #زخم، دیدم دستم توی
#بدنش فرو رفت😭😭
#یاد شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم...😭😭
بعد #پیشونی شو بوسیدم، #چشماشو بستم😭😭
و رفتم کمک دیگر بچه ها...
(راوی: همرزم شهید)
روحمان بایادشان شاد🌹
#شهید_علی_بریهی
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝