eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
6.8هزار ویدیو
118 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
‌. 💐بچه ی روستا بود.متولد ۱۳۳۶ ولشکلای ساری.اسمش علی اکبر بود.علی اکبر درویشی.کودک بود که پدرش و از دست داد‌.روزها در یک رفوگری قالی کار می‌کرد و شب ها درس میخواند.سال ۱۳۵۵ رفت خدمت اهواز.سال ۵۸ هم رسما به عضویت سپاه در اومد و مسئوليت اسلحه خانه سپاه را به عهده گرفت.همان سال ازدواج کرد.در نخستين مأموريت در شهرهای مهاباد، سقز و اروميه برای سرکوبی ضد انقلابيون به فعاليت پرداخت. فرماندهی گروه مزبور را دکتر مصطفی چمران به عهده داشت. ┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#شهید_تشنه_لب_۲۳_تیر_عملیات_رمضان ‌. 💐بچه ی روستا بود.متولد ۱۳۳۶ ولشکلای ساری.اسمش علی اکبر بود.علی
💐بعد از آن به مدت يک هفته به همراه شهيد تورانی به عنوان يکی از محافظان شهید رجايی رئيس جمهور وقت مشغول بود. در اوايل نيمه دوم سال 1360 به منطقة جنوب کشور اعزام شد.تنها فرزندش حسين در سال 1360 به دنيا آمد.۵ تير 1361 بار ديگر به اهواز رفت و فرماندهی يکی از گردانهای تيپ کربلا را به عهده گرفت. در عمليات رمضان در منطقه شلمچه نامه ای نوشت و روی سينه دوست شهيدش گذاشت و سپس به برادر خانم خود گفت : «من در اين عمليات دو الی سه روز ديگر شهيد می شوم.» سرانجام طبق پيش بينی، علی اکبر در 23 تير ماه 1361 که مصادف با روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان بود در حالی که فرماندهی یک گردان از نيروهای تيپ کربلا را به عهده داشت در شلمچه به شهادت رسيد. . 📩 وصیت شهید: خدایا خیلی من می ترسم از آن روزی که نکند که این جان من مورد تائیدات واقع نشود این خیلی ترس دارد خیلی گرفتاری دارد امیدوارم تمام برادران برایم دعا کنید که مورد تائید خداوند بزرگ بشوم من خیلی گناه کرده ام . ┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
🌷 وصیت پزشک ▪️پیکرم را برای آموزش تشریح به دانشکده پزشکی اهدا کنید 🔸 وصیت‌نامه که مربوط به اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۴ است، در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است. او سوم اردیبهشت‌ماه و پیش از انجام یک عمل جراحی، وصیت خود را این‌گونه نوشته است : «بسیار سعادتمند بودم که در میان شما عزیزان، خانواده مهربان، همسر و دختر مهربانم و خویشاوندان گرانقدر و دوستان عزیزتر از جان بودم. اگر به هر دلیلی از این عمل جراحی جان به در نبردم، دوست دارم پیکر ناچیز مرا، به دانشکده پزشکی تهران یا شیراز بدهند تا دانشجویان عزیز پزشکی از آن علم تشریح بیاموزند و در صورت امکان، از بافت‌های آن برای نیازمندان استفاده کنند. 🔹 من زندگی را دوست داشتم!‌ اما به عنوان پزشک خوب می‌دانم که سرانجام این کالبد بیولوژیک، از کار می‌ایستد.» 🔹 دکتر محمدحسین عزیزی با موفقیت این عمل جراحی را پشت سر گذاشت اما در پی حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به میدان تجریش در جریان جنگ ۱۲ روزه، این پزشک که از چهره‌های برجسته جامعه پزشکی کشور بود به فیض شهادت نائل آمد. 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
📌راه رفتن با شهدا... 🔸توی خاک عـراق ناگهان پیکـر شهیدی را دیدیم. داشـتم پیـکر را روی چفیـه می گذاشتـم کـه فـریاد سعید کریمی مرا به خود آورد: «بلنـد شو فـرار کن! عراقیها دارند ما را محاصره میکنند.» 🔹خواستم شهید را بگذارم و سبکبال فرارکنم اما دلم نیامد. پیکر را در آغوش گرفتم و به سرعت دویدم. شهیدِ در آغوشـم، تـرس را از دلـم خـارج کـرده بود. ▪️دیوانـه وار به میـدان مین زدم تا مسیر کـوتاه شود. سمت دیگر جـاده، عـراقی ها درازکـش منتـظرند که مینها زیر پای من منفجر شوند. ▫️سیمهای تله والمری بود که به پایم گیر می کرد و کلاهک والمری بسوی دیگری پرتاب میشد؛ اما هیچ کدام عمل نمیکرد! 🔻شهـید را روی زمین گذاشتم و منتـظر بقیه بچـه ها شدم. همه رسیدند؛ یک ذکـر مصیبت و اشـک بود که آراممان کرد. از آن روز به بعد راه رفتن با شهید در میدان مین برایم بسیار آسان شده است ... 📜تفحص / محمد احمدیان 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین ساعات زندگی شهید سرهنگ محمد علیزاده چگونه گذشت؟ گفت و گوی جماران با همسر شهید سرهنگ محمد علیزاده، افسر پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران: به او زنگ زدم و دیر جواب داد؛ گفت ببخشید رفته بودم غسل شهادت کنم. برایم عکسی هم فرستاد و زیرش نوشت: «عشق بماند به یادگاری». آن آخرین جمله و تصویر محمد جان من بود. همیشه به من می گفت شهید می شوم؛ عاشق شهادت بود ولی هیچکس متوجه نشد. هیچکس از اقوام تا این لحظه که این اتفاق برای محمد جان افتاد اصلا نمی دانستند که او نظامی است. همیشه می گفت من یکی از یاران امام زمان می شوم، من شهید می شوم. انگار در یک ماه اخیر به او الهام شده بود؛ سربسته می گفت جنگ می شود و من شهید می شوم و شما بعدا متوجه می شوید من که بودم. ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
امام سجاد علیه‌السلام در سجده می‌گریست. غلامش پرسید: «غصه‌تان تمام نمی‌شود؟» حضرت فرمود: یعقوب، یک پسر گم کرده بود و غصه می‌خورد؛ من چه بگویم که جلوی چشمم، پدرم و خاندانمان را سر بریدند…. 📚کامل الزیارات، ص۲۱۳ ┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️گوشه‌ای از سبک زندگی یک آقازاده‌ی اصیل به روایت مادرش/آرزوی شهادت در جوانی داشت مادر طلبه‌ی شهید شیخ‌ عباس رشید: ⏺در سفر حج عمره، به توصیه‌ی یک روحانی نذر کرد که برای گرفتن حاجت ۳ روز روزه بگیرد و در مسجدالحرام قرآن را ختم کند. بعدها فهمیدیم که حاجتش شهادت در جوانی بود. ⏺به جایگاه پدرش وابسته نبود. اساتیدش شاهد هستند که در حوزه هیچ‌کس خبر نداشت که او فرزند سردار سرلشگر غلامعلی رشید است. ┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
غربت اگر عکس بود در همایش «تا ابد، ایران» هیچ یک از اعضای خانواده فرشته باقری نبودند که بر روی صندلی بشینند ┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
🎥 آخرین نگرانی شهید، سلامتی آقا بود 🔹برادر شهید سردار میثم معظمی گودرزی تعریف می‌کند: برادرم بر اثر انفجار جراحات زیادی برداشته بود و در بیمارستان بقیة‌الله بستری شده بود، لحظات آخر حیات دنیایی‌اش بود که متوجه شدم با ناله‌ای ضعیف سعی دارد چیزی بگوید؛ هرچه دقت کردیم متوجه کلام او نشدیم، صحبت‌هایش نامفهوم بود، به اطرافیان گفتم یک قلم و کاغذ بیاورید تا حرف خود را بنویسد. 🔹قلم و کاغذ را به دستش دادیم اما بر اثر شدت جراحات توان نداشت تا قلم را روی کاغذ فشار بدهد و بنویسد. مقداری خطوط روی کاغذ کشید ولی بازهم قابل فهم نبود. 🔹او بالاخره تمام توانش را جمع کرد و روی کاغذ از سلامتی رهبر انقلاب پرسید. 🔹به او گفتم بله الحمدلله سالم هستند و بعد از شنیدن این حرف انگار که خیالش آسوده شده باشد، چشمانش را بست و به شهادت رسید. 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
‍ 🔴 برکت توسل به نام امام زمان ارواحنا فداه انسان در هر تنگنا و مشکلی بیفتد، اگر بتواند «یا صاحب الزمان» را درست بگوید، امام زمان علیه السلام به فریاد او می‌رسند. یک نفر نقل می‌ کرد: دو جوان مدت زیادی در مکه، معتکف شدند که یکی از آنها شیعه و دیگری اهل سنت بود. آن‌ دو نفر با همدیگر رفیق ‌می‌ شوند. شب‌ ها روی پشت بام می‌خوابیدند و گاهی برای تهیه غذای ساده‌ای بیرون می‌رفتند و بقیه‌ اوقاتشان را در مسجد الحرام، مشغول به عبادت خود بودند. روزی مشغول به طواف بودند که پای جوان شیعه پیچ می‌خورد و دستش به لباس احرام یکی از عرب‌ها اصابت می‌ کند. آن عرب، فریاد می‌زند: سارق سارق. شرطه‌ها آن جوان را دستگیر می ‌کنند و به حجر اسماعیل می‌ برند تا مسئول آنها بیاید و او را ببرد. در همین هنگام، اذان مغرب ‌می ‌شود. آن جوان شیعه با صدای بلند می‌ گوید: «یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان». مسئول شرطه‌ها می‌ رسد؛ اما چون نمازگزاران آماده نماز جماعت شده بودند، تصمیم می ‌گیرند آن جوان را بعد از نماز ببرند. آنها ناگهان دیدند یک نفر با آرامش و با قدم‌های محکم، بدون توجه به اطراف آمد به طوری که نظر همه را جلب کرد. سپس دست آن جوان را گرفت و او را در پیش چشمان شرطه‌ها از جمعیت بیرون برد. شرطه‌ها به مسئول خود می‌ گویند: او کیست؟ آن مسئول می‌ گوید: نمی‌دانم؛ اما یک بار دیگر هم یک قضیه‌ای اتفاق افتاد و من او را دیدم که همین کار را انجام داد؛ ولی ما اصلاً نتوانستیم حرف بزنیم. 👤حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
شهیدی که جشن سالگرد ازدواجش را در بیت رهبری گرفت 🔹دخترک حسینیه را به هم ریخته. اشک می‌ریزد و می‌گوید: «می‌خوام برم جلو که بتونم آقا رو ببینم. از اینجا هیچی معلوم نیست.» کنارش می‌نشینم و می‌گویم: خب، حالا اگه رفتی جلو و از جایی که دوست داشتی آقا رو دیدی، دوست داری بهشون چی بگی؟ با چشم‌های سیاهش به چشم‌هایم خیره می‌شود و می‌گوید: «می‌خوام بپرسم امام زمان(عج) کی میاد که بابای منم باهاش برگرده؟»... 🔹همسر شهید محمدجواد برهانی می‌گوید: امروز، سالگرد عقد ماست. از ۷ مرداد سال ۸۹ که عقد کردیم، آقا جواد هر سال این روز را جشن می‌گرفت و به من هدیه می‌داد. پریشب خیلی دلم گرفته بود. جلوی عکسش نشستم و گفتم: خیلی ازت ناراحتم. توی این ۴۰ روز، مدام از همسایه و آشنا شنیدم که بهشون حاجت دادی. پس نوبت من کی می‌رسه؟ تو هر سال برای سالگرد عقدمون، جشن می‌گرفتی و یک سورپرایز برای من داشتی. امسال می‌خوای چی کار کنی؟... هدیه‌ای که جواد برایم تدارک دید، باورکردنی نبود. 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
دُنیا نیاز داشتـ بہ یکـ سَر پَناهـِ اَمن ، اینگونہ بود کـہ کُربـ و بَلا آفریده شد ... شهدا را در ثواب گام‌هایی که در پیاده‌روی اربعین برمی‌دارید، شریک کنید. ‌┄┅┅❅ کانال رسمی شهیدمحمدغفاری ❅┅┅┄ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯